آتاتورک کی بود و برای ترکیه چه کرد؟

آتاتورک پدر ترکها

مردی که در تاریخ به اسم مصطفی کمال آتاتورک شناخته میشه، سال ۱۸۸۱ در بندر سالونیکا به دنیا اومده. پسر تازه به دنیا اومده مصطفی اسم گذاشتن و بعدا لقب آتاتورک رو بیشتر هم به همین لقب می‌شناسنش به دست آورد و شد مصطفی کمال پاشا آتاتورک.پدرش اسمش علیرضا بود که یک ستوان در یک گروه نظامی محلی بود. علیرضا در جنگ روس-ترکیه تو سال‌های ۱۸۷۷ تا ۱۸۷۸ به عنوان افسر خدمت کرده بود. این عنوان افسر که پدر مصطفی کمال داشت نشون میده که در اون زمان علیرضا به عنوان بخشی از اقلیت اشرافی‌ای بوده که در اون دوره عثمانی زندگی می‌کرده. اما پسر خیلی زود پدرش رو از دست میده. درست وقتی مصطفی ۷ سالش بود، پدر از دنیا میره و پسر تنها می‌مونه.

مصطفی کمال آتاتورک و دوران کودکی

علیرضا خیلی دوست داشت که پسرش آدم پیشرو و خوبی باشه که بتونه پله‌های ترقی رو هم بالا بره. در دورانی که زنده بود تلاشش رو کرد و حتی خیلی‌ها معتقدن، با اینکه زود از دنیا رفت اما باز هم شرایط رو برای پیشرفت مصطفی فراهم کرده بود. اون اصرار داشته که پسرش به جای اینکه به مدارس مذهبی اون زمان بره، باید آموزشش رو از طریق مدارس مترقی و سکولار دوره خودش به دست بیاره و اونجا آموزش ببینه. این اصرار و این خواسته‌ی پدر بعدها نمود بیرون جدی‌ای داشت و پیشرفت مصطفی رو رقم زد.

اما مادر مصطفی، زنی به اسم زبیده بود. دختری که در یک خونواده کشاورز در همون سالونیکا زندگی می‌کرد. بعد از اینکه همسرش یعنی علیرضا از دنیا رفت، زبیده دوباره به همون محل زندگی بچگی خودش برگشت و اونجا مصطفی رو بزرگ کرد. هرچند که بعدا وقتی مصطفی بزرگ‌تر شد و به سن نوجوونی رسید، مدرسه خودش رو در شهر دنبال کرد و دوباره از اون جامعه‌ی کشاورزی و روستایی فاصله گرفت.

اینجا بود که برای اولین بار لقب کمال بهش داده شد و دیگه به جای مصطفی بهش کمال می‌‌گفتن. کمال هم به معنی «کامل» در زبان ترکی لقبی بود که معلم ریاضیش به خاطر هوش و استعداد بالای مصطفی بهش داد.

این اسم و لقب رو مصطفی کمال تا سال ۱۹۳۴ که پارلمان ترکیه رسما اون رو آتاتورک به معنی پدر ترک‌ها ملقب کنه با خودش داشت و بعدا دیگه همه جا آتاتورک صداش می‌کردن.

آتاتورک از همون دوران نوجوونی و جوونی گرایش زیادی به سمت نظام و ارتش داشت. به نظرش می‌رسید که باید به ارتش ملحق بشه و آینده درخشان خودش رو در این کار می‌دید. اون در ۱۸۹۶ وقتی فقط ۱۵ سالش بود به ارتش ملحق شد. البته همون ابتدا مدرسه یا دبیرستان نظامی مونِتسیِر رو انتخاب کرد و برای ادامه تحصیلاتش رفت به این دبیرستان.

اما در همون دوره جهان در حال تغییرات زیادی بود. همینطور که آتاتورک داشت بزرگ‌تر می‌شد، امپراتوری عثمانی هم داشت تغییر می‌کرد.
یه کم بد نیست درباره امپراتوری عثمانی اون موقع هم بگم. قرن ۱۶ و ۱۷ امپراتوری عثمانی یکی از قدرت‌های جهان بود و پادشاه‌های عثمانی از شمال آفریقا و بیشتر سرزمین بالکان، و از این سمت تا مدینه و از اون سمت تا نزدیکی‌های فلسطین حکمرانی می‌کردن. اما دیگه از قرن ۱۸ درست وقتی که کشورهای مسیحی در اروپا داشتن با تغییراتی که به خودشون می‌دیدن،‌مدرن‌تر و نظامی‌تر می‌شدن، قدرت این امپراتوری هم رو به زوال رفت.
شاید بشه گفت جایی که زوال امپراتوری عثمانی شروع شد، شکست در جنگ روس-عثمانی در اواخر قرن ۱۸ بود. توی نیمه اول قرن نوزدهم هم شورش‌ها و استقلا‌ل‌طلبی یونان ضربه‌های بیشتری به این امپراتوری زد و خلاصه قدرتشون هی کم و کمتر شد.

همین اتفاق‌ها و ضعیف شدن امپراتوری عثمانی باعث شده بود که دولتهای اروپایی تقریبا وسط‌های قرن نوزدهم لقب «مرد بیمار اروپا» رو به این امپراتوری بدن. برچسب یا لقبی که به خوبی می‌شد ازش رو به زوال بودن امپراتوری عثمانی رو دید و نظر بقیه رو هم فهمید.

در واقع میشه گفت که عثمانی در مدرن کردن امپراتوریش یه شیوه‌ای که کشورهای دیگه مثل اتریش، بریتانیا، فرانسه و حتی پروس داشتن مدرن می‌شدن عقب افتاده بود و این عقب افتادگی داشت نِمود بدی پیدا می‌کرد.

وضعیت نابسامان امپراتوری عثمانی در اون دوره باعث نگرانی‌های زیادی در داخل شده بود. این نگرانی‌های باعث به وجود اومدن یه جنبش جوانانه برای اصلاحات شد. سال ۱۸۶۵ یه انجمن مخفی بین روشنفکرهای عثمانی به اسم «عثمانیان جوان» به وجود اومد که مصمم بودن دوباره اون اعتبار و بزرگیِ عثمانی رو بهش برگردونن.

نوسازی دولت از طریق ایجاد یک حکومت مشروطه اتفاق افتاد. حکومتی که قدرت پادشاه یا سلطان و دربارش رو کاهش می‌داد و اون رو به دست کابینه مدرنی که متشکل از وزرا و کارمندهای با کیفیت و قابل دولت بود می‌سپرد.

علاوه بر این، گروه عثمانیان جوان تصمیم گرفتن که محوریت دین اسلام رو هم در دولت حفظ کنن چون که هویت عثمانی از همینجا ریشه می‌گرفتم. اونها البته معتقد بودن که ایده‌های مدرن لیبرالیسم، دموکراسی و توسعه پیدا کردن تکنولوژی باید در همه بخش‌های امپراتوری جدی گرفته بشه و بهش پرداخته شه. در واقع اونها هم هویت مذهبی خودشون رو حفظ کردن هم به سمت مدرن شدن پیش رفتن تا بتونن پابه‌پای کشورهای اروپایی که دیگه الان براشون رقیب شده بودن پیش برن.

سال ۱۸۷۶ عثمانی‌های جوان یا همون انجمنی که صحبتش رو کردم، موفق شدن سلطیان عبدالحمید دوم رو مجبور کنن که اولین قانون اساسی عثمانی رو اعلام کنه. این درحالی بود که با این اعلام رسمی قانون اساسی قدرت خود سلطان هم کاهش پیدا می‌کرد؛ اون موقع خیلی‌ها این امید رو داشتن که قانون اساسی کار خودش رو بکنه، اما یک سال بعد یعنی سال ۱۸۷۸ سلطان عبدالحمید دوم تصمیم گرفت که دوباره قدرت مطلقه خودش رو به دست بگیره و تلاش کرد که اصلاحات عثمانیان جوان رو مهار و مجلس رو منحل کنه.

با این حال موضوع اصلاحات عثمانی به همین جا ختم نشد. چون در دوره‌ای که مصطفی کمال یا هون آتاتورک جوون بود، جنبش جدیدی به اسم «ترک‌های جوان» به وجود اومد که می‌خواست اصلاحات رو به مرحله بعدی ببره. در با درس گرفتن از اتفاق‌هایی که افتاده بود، سعی کرد که نسخه دومی از اصلاحات رو ایجاد کنه.

این گروه هم که تشکیل شده بودن از گروه‌های مختلفی از روشنفکرهای اون دوران عثمانی،‌انقلابیون و حتی نظامی‌هایی که تعدادیشون حتی ترک هم نبودن و در واقع شهروندهای یونانی، عرب و حتی یهودیِ اون دوران امپراتوری عثمانی بودن، به مدرن‌سازی و تجدید قوای دولت عثمانی باور داشتن.

در اوایل قرن بیستم این گروه با استفاده از یک ایده‌ی بزرگتر به اسم کمیته اتحاد و ترقی یا به اختصار CUP، به یک سازمان بزرگ‌تر تبدیل شد. به زودی ترک‌های جوان و CUP به کارهای سیاسی‌ای دست زدن که اثر عمیقی روی زندگی مصطفی کمالِ جوون داشت.

دوباره بریم سراغ خود آتاتورک. آتاتورک بعد از تموم کردن دبیرستان تو سال ۱۸۹۹ در آکادمی نظامی عثمانی که در استانبول بود ثبت‌نام کرد و بعد از سه سال به دانشکده نظامی رفت. در نهایت هم در ژانویه ۱۹۰۵ آموزش نظامی خودش رو تموم کرد و به قول معروف فارغ‌التحصیل شد.

همون دوران بود که با توجه به مخالفت‌های آشکارش با سلطان عبدالحمید و اتفاقات سیاسی اون دوران، زندانی شد و بعد از آزاد شدن میگن که احتمالا به سوریه امروزی و شهر دمشق فرستاده شده تا یه جورایی با این دور شدن از مرکز قدرت، تنبیه بشه. در واقع میشه گفت که خیلی خوش‌شانس بوده که از ارتش اخراج نشده. اگر اون موقع سلطان عبدالحمید می‌دونست که مصطفی کمال قراره چه تاریخی رو رقم بزنه شاید فکر‌های دیگه‌ای به سرش می‌زد و نقشه‌های دیگه‌ای می‌کشید.

سال ۱۹۰۷ شده. حالا دیگه مصطفی کمال رو به فرماندهی مقدونیه و بخش‌هایی از جنوب بلغارستان امروزی منصوب و منتقل کردن. اینجا بود که اون در آستانه پیوستن به شاخه سیاسی CUP قرار گرفت. شاید این لحظه و این تصمیم یکی از مهمترین لحظه‌ها در تاریخ ترکیه امروزی باشه.

گروه ترک‌های جوان و CUP در اوایل قرن بیستم برای اصلاحات سیاسی امپراتوری عثمانی و برگشتن به سیستم قانون اساسی که برای مدت کوتاهی بین سال‌های ۱۸۷۶ و ۸۷ همونطور که یه کم قبل‌تر گفتم برگردن، داشتن فعالیت‌های سیاسی مختلفی انجام می‌دادن. اما در این دوره،‌ یک سری اتفاقات خیلی جدی هم داشت رخ می‌داد.

امپراتوری عثمانی به دلیل ضعف‌های سیاسی و نظامیش، سرزمین‌های بیشتری رو در بخش مقدونیه که در غرب استانبول بود داشت از دست می‌داد.

وقتی که این این تهدید به وجود اومد، گروهی از افسرهای ارتش که به همین گروه ترک‌های جوان تعلق داشتن، به استانبول رفتن و تو سال ۱۹۰۸ از عبدالحمید دوم خواستن که از قدرت کناره‌گیری کنه و قانون اساسی ۱۸۷۶ رو دوباره اعلام کنه. و بالاخره این گروه جوون تونستن که دوره حکومت مشروطه رو شروع کنن و عملا به حکومت مطلقه سلطان بر امپراتوری عثمانی مهر پایان بزنن. این شروع دوره تغییرات سیاسی عمیق در ترکیه بود که مصطفی کمال به زودی در اون نقش مهمی ایفا می‌کرد.

آتاتورک توی این به اصطلاح انقلابِ ترک‌های جوان، نقش خودش رو داشت. هرچند که نقش‌های مهمتر و بزرگ‌تر خودش رو در آشوب‌هایی که روی قدرت امپراتوری تاثیر داشت در آینده‌ی نزدیک ایفا کرد. اما اینجا شد سکوی پرتابش.

به دنبال این اتفاق‌ها و محدود شدن قدرت سلطان عبدالحمید،‌ انتخابات پارلمانی و سنای ترکیه در زمستون سال ۱۹۰۸ برگزار شد. این اتفاقی بود که داشت بعد از سال ۱۸۷۸ برای اولین بار رخ میداد.

این اتفاق باعث شد تعداد زیادی از احزاب در سراسر اروپا از این انتخابات حمایت کنن و موج مثبتی در راه تغییرات در امپراتوری عثمانی اتفاق افتاد.
حالا جالبه که از CUP تعداد زیادی کاندید وارد مجلس نشدن اما از گروه‌های دیگه مثل ارامنه، یهودی‌ها و اعراب امپراتوری تونستن به قول معروف کرسی‌های قابل توجهی رو به خودشون اختصاص بدن. ولی همه چی به این خوبی و خوشی پیش نرفت.

از داخل همین گروه‌های مسلمون و ارتش، مخالفینی به سرعت قد راست کردن و در ۳۱ مارس ۱۹۰۹ سعی کردن که با کودتا، دولت جدید رو سرنگون کنن و قدرت سلطان رو دوباره بهش برگردونن. اما تو ماه آوریل این اتفاق‌ها با حمله یک افسر ارتش به اسم انور بیگ به استانبول و به دست گرفتن قدرت در شهر، پایتخت رو برای دولت جدیدی که روی کار اومده بود، تصرف کرد.

خلاصه اینکه بالاخره سلطان عبدالحمید دوم مجبور شد که به نفع برادرش، محمد، که دیگه لقب پنجم رو هم دنبال اسم خودش میدید، از سلطنت کناره‌گیری کنه. یعنی سلطان عبدالحمید دوم رفت و سلطان محمد پنجم نشست.

دوباره برم سراغ آتاتورک که توی این ماجرا دو تا مسیر حرفه‌ای رو داشت پیش می‌برد. یکی اینکه اون مسئول ترجمه یک سری کتابچه‌ی راهنمای آموزشی پیاده نظام آلمانی به ترکی بود و همینطور داشت تلاش می‌کرد که ارتش عثمانی رو اصلاح کنه تا بتونه بهتر در مقابل همسایه‌های اروپایی خودش وارد جنگ بشه.

با اینکه آتاتورک هنوز ۳۰ سالش هم نشده بود اما تونسته بود که بین تعدای از طبقه افسرهای ارتش ترکیه شهرت قابل‌توجهی پیدا کنه. اما از اونطرف داشت دشمنی رهبر CUP رو هم برای خودش می‌خرید.

انور بیگ توی سال‌های ۱۹۰۹ و ۱۹۱۰ دستور داده بود که شاخه نظامی و بخش نظامی CUP که آتاتورک هم در اون بود حق انجام فعالیت‌های سیاسی نداره و نمی‌تونه در آینده سیاسی ترکیه نقشی به عهده بگیره. به همین خاطر آتاتورک برای اینکه دست به مخالفت نزنه یا داستانی درست نکنه به بیرون از ترکیه منتقل شد تا مثلا ارتش به نظاره‌گری و مشاهده‌گری ارتش فرانسه در جبهه شمالی مشغول بشه.

وقوع اولین جنگ از یک سلسله جنگ‌ها که امپراتوری عثمانی در اوایل دهه دوم قرن بیستم یعنی اوایل ۱۹۱۰ باهاشون روبرو شد، زمان خوبی برای آتاتورک بود که بتونه خودش رو بیشتر از قبل نشون بده.

سپتامبر ۱۹۱۱ وقتی بود که پادشاهی ایتالیا از شورش در استان ترکیه‌ای یمن برای حمله به لیبی استفاده کرد. ایتالیا دید حالا که این شورش اتفاق افتاده و اوضاع خوبه، گفت یه حمله‌ای به عثمانی داشته باشیم گویا بد نیست. اون زمان لیبی غربی‌ترین استان امپراتوری عثمانی در شمال آفریقا بود.

آتاتورک توی این جنگ یک‌ ساله‌ای که که شکل گرفت، برای اولین بار در نبرد پیروز شد. اون با هدایت و رهبری نیروهای ترک علیه نیروهای ایتالیایی که به طُبرُق حمله کرده بودن، اونها رو شکست داد. این اتفاق در دسامبر ۱۹۱۱ افتاد اما خیلی زود و چند هفته بعد، به دلیلی جراحتی که در نبرد بهش وارد شد، ناتوان شد و نتونست به نبرد ادامه بده.

در جریان بمباران ایتالیایی‌ها در نبردی به اسم درنا در اواسط ژانویه‌ی ۱۹۱۲، یک تیکه سنگ آهک به چشم آتاتورک برخورد می‌کنه و چشمش رو سوراخ می‌کنه و به بافت چشم آسیب می‌زنه. این زخم و این آسیب هیچ‌وقت خوب نشد و آتاتورک بینایی‌ چشم چپش برای همیشه با مشکلات جدی روبرو شد.

همین جراحت باعث شد که آتاتورک جنگ با ایتالیا رو از دست بده و از جنگ خارج بشه. اون به اروپا رفت تا تحت درمان و مراقبت‌های پزشکی تخصصی قرار بگیره. کجا فرستاده شد حالا؟ شهر وین. پایتخت امپراتوری اتریش-مجارستان.

همین جا و همین سال یعنی پاییز ۱۹۱۲ بود که خبر درگیری و جنگ دیگه‌ای به آتاتورک می‌رسه. اون هم جنگ اول بالکان بود که توسط ائتلافی از کشورهای کوچکتر بالکان که شامل یونان، بلغارستان، و صربستان بود که می‌خواستن سرزمین‌های بیشتری رو به تصرف خودشون در بیارن. جایی که حواس ترک‌ها به لیبی بود و عملا خیلی از این زمینِ نبردِ جدید دور بودن.

این وسط ماجرای گالیپولی جایی که در غرب داردانل قرار داشت دلیلی بود که آتاتورک رو به برگشتن به میدون نبرد وادار کرد؛ نبرد گالیپولی.
مصطفی کمال به سرعت خودش رو به گالیپولی رسوند تا بتونه در دفاع از اون محل کمک کنه. اما شرایط جنگ جنگی اون زمان به شکلی بود که نه اون و نه هیچ‌کس دیگه‌ای نتونست روی روند جنگ تاثیر مثبتی بذاره. اونها به طور کامل تحت تاثیر برتری عددی متحدهای بالکان قرار گرفته بودن.
در نهایت در پایان سال ۱۹۱۲ اکثریت قریب به اتفاق سرزمین‌های اروپایی امپراتوری عثمانی به جز خود استانبول و مناطق داخلی، فتح شدن.

در اکتبر همون سال یعنی سال ۱۹۱۲ با شروع جنگ بالکان، دولت استانبول معاهده لوزان رو با ایتالیا نهایی و امضا کرد که به موجب این معاهده ترک‌ها، لیبی رو به ایتالیا تسلیم کرد و عملا جنگ لیبی تموم شد. عملا با اینکار، حضور عثمانی در شمال آفریقا تموم شد و بنابراین تو ماه می ۱۹۱۳ در پایان جنگ اول بالکان، امپراتوری عثمانی مجبور شد از دست دادن بیش از ۸۰ درصد از قلمرو باقی‌مونده خودش رو در بالکان رو به رسمیت بشناسه و اعلام کنه.

حالا جالبه که چند هفته بعد، بلغارستان که از تقسیم سرزمین‌هایی که در جنگ اول به دست اومده بود ناراضی بود، با متحد‌های خودش وارد جنگ شد و اینطوری شد که فقط ۶ هفته بعد از جنگ اول بالکان، جنگ دوم شروع شد. اما این دفعه مثل قبل نشد و ارتش امپراتوری موفق شد بخش‌هایی از سرزمین‌هایی که در جنگ اول از دست داده بود رو دوباره پس بگیره و غرور ملی رو به اصطلاح احیا کنه.

یکی از مهمترین بخش‌هایی که اونها تونستن پس بگیرن، شهر ادیرنه یا همون آدریانوپل بود که مرکز نمادین و زمانی، پایتخت امپراتوری بود.

آتاتورک خودش در تسخیر آدریانوپول در اواخر تابستون ۱۹۱۳ شرکت داشت و اینطوری بود که شهرتش باز هم افزایش پیدا کرد.

جنگ‌های بالکان تو سال‌های ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳ پیامدهای داخلی زیادی در امپراتوری عثمانی داشت. این که اونها سرزمین‌های زیادی رو در چند هفته از دست داده بودن براشون فاجعه‌بار بود. همین حس انزجار و تنفر باعث شد که عناصر نظامی CUP به رهبری انور بیگ، محمد طاعت و جمال پاشا کودتا کنن.

کودتای ۲۳ ژانویه ۱۹۱۳ وقتی اتفاق افتاد که کاخ اصلی سلطان در استانبول تصرف شد، ناظم پاشا وزیر جنگ کشته شد و وزیر اعظم کمیل پاشا هم مجبور شد استعفا بده.

حالا دیگه پادشاه محمد پنجم عملا یه عروسک خیمه‌شب بازی شده بود که هر چی بهش امر می‌شد رو اطلاعت می‌کرد. همین هم شد که برای سال‌های بعد عملا قدرت در دست این سه نفری که گفتم بود.

این گروه ۳ نفره به زودی وظیفه هدایت امپراتوری رو از طریق بزرگترین بحرانی که براش پیش اومد به عهده گرفت که در نهایت هم این آتاتورک بود که تنهایی به قدرت رسید.

برای بیشتر از ۳۰ سال دو موضوع سیاسی مهم و عمده در اروپا در حال شکل گرفتن بود. یکی مربوط به تقسیم قاره به دو اردوگاه نظامی متخاصم بود. دارم درباره جنگ‌های جهانی اول و دوم تقریبا صحبت می‌کنم.

یه طرف ماجرا بریتانیا و فرانسه و روسیه و یه طرف دیگه اتحاد ۳ گانه آلمان، امپراتوری اتریش-مجارستان و ایتالیا بود. که خب در جنگ دوم این امپراتوری اتریش-مجارستان دیگه وجود نداشت.

این دو دسته شدن و یارگیری در اروپا اتفاقات جنون آمیزی رو رقم زد. ج.ج.اول و دوم و مسابقه تسلیحاتی بین کشورها باعث شد اوضاع متشنج بمونه.

دومین موضوع، همون بالکان بود. بعد از شکست در بالکان بود که احساسات ملی آسیب جدی دید.

اون موقع اقلیت‌هایی مثل صرب‌ها و بلغارها داشتن سعی می‌کردن که منطقه رو ناآروم کنن که البته این موضوع از طرف امپراتوری عثمانی تقویت می‌شد. چون به هر حال اونجا سرزمین‌هایی بود که مدت زیادی متعلق به امپراتوری عثمانی بود و براشون قابل قبول نبود که از دستش بدن.
علاوه بر این عقب رفتن مرز عثمانی به سمت استانبول باعث شد که ناآرامی‌های در منطقه بالکان شکل بگیره که از یه طرف اتریش-مجارستان تسلط به اون سرزمین‌ها رو می‌خواست و از طرف دیگه روسیه می‌خواست که به اونجا مسلط بشه. اما یه اتفاق بزرگتر باعث شد که همه این ماجراها یه جورایی تموم بشن.

تابستون ۱۹۱۴ شده و امپراتور اتریش-مجارستان یعنی آرشیدک فرانتس فردیناند توسط یک ناسیونالیست صرب کشته شد. ظرف چند هفته بعد اروپا با بزرگترین بحران تمام عیار خودش روبرو شد. چون روسیه تهدید کرد که اگر اتریش-مجارستان به صربستان حمله کنه اونها هم وارد عمل میشن. بالاخره اواخر ژوییه دولت تزار دستور بسیج نیروها رو داد و آلمان هم اول آگوست در دفاع از متحد اتریشی خودش به روسیه اعلام جنگ کرد.
دو روز بعد آلمانی‌ها با اعلان جنگ به فرانسه، جبهه دوم جنگ رو در غرب اروپا باز کرد. اونها فردای همون روز به بلژیک که اعلان بی‌طرفی کرده بود حمله کردن.

دیگه جنگ جهانی اول شروع شد و شدت زیادی هم داشت. با این اعلان جنگ بحران در سرزمین‌های سابق امپراتوری عثمانی در بالکان در اواخر تابستون ۱۹۱۴ تشدید شد و گسترش پیدا کرد. حالا این جنگ به یک جنگ بزرگ در اروپا تبدیل شده که به زودی جهان رو هم در بر گرفت.

با تصمیم سه نفری که حالا قدرت رو در درست داشتن، امپراتوری عثمانی وارد درگیری‌ها نشد. اگرچه گرایش ترک‌ها به سمت آلمان بود و با اونها هم‌مسیر شده بودن. ولی دیگه همین هم‌سویی باعث شد که بالاخره پای امپراتوری عثمانی به جنگ باز بشه. اما چی شد که پای عثمانی با اینکه دلش نمی‌خواست، به جنگ باز شد؟

چند وقت قبل از شروع ج.ج.اول، امپراتوری عثمانی، دو تا کشتی جنگی از آلمان می‌خره. این کشتی‌‌ها در دریای سیاه بودن و هنوز توسط افسرهای آلمانی فرماندهی می‌شدن. وقتی این کشتی‌ها در یک حمله به سمت بنادر روسیه شرکت داده شدن، دولت روسیه به امپراتوری عثمانی اعلان جنگ داد و اینطوری شد که ترک‌ها در اول نوامبر ۱۹۱۴ وارد جنگ شدن.

امپراتوری عثمانی در ۴ سالِ بعد درگیر جنگ جهانی اول بود و عمدتا با روسیه در مرز‌های شمالی خودش،‌منطقه بالکان و قفقاز و علیه انگلیسی در خاورمیانه درگیر بودن.

آتاتورک به زودی وارد عمل شد و در اولین فرماندهی اصلی خودش، که در یکی از مهمترین درگیری‌های کل جنگ بود، با سردریاسالار وینستون چرچیل در نبرد تنگه گالیپولی روبرو شد. این نبردی بین اروپا و ترکیه بود که متفقین از نتیجه این جنگ باید بهره لازم رو می‌بردن.
چرچیل معتقد بود که اگر تنگه گالیپولی و داردانل رو در اختیار داشته باشه، متفقین می‌تونن در موقعیت مناسبی قرار بگیرد که امکان بمباران کردن استانبول رو بهشون می‌داد. اگر این اتفاق می‌افتاد یا ترک‌ها به کنترل متفقین در می‌اومدن یا به طور خوب و موثری از جنگ خارج می‌شدن. اینطوری دسترسی به دریای سیاه برای روسیه و متفقین فراهم می‌شد و کانال سوئز و مصر که زیر سلطه انگلیس‌ها بودن رو می‌شد مطمئن شد که امنیتش تضمین میشه.

به همین خاطر یک عملیات دریای بزرگ و عظیم در گالیپولی روز ۱۵ فوریه ۱۹۱۵ شروع شد. در این نبرد نیم میلیون سرباز از متفقین شرکت داشتن که خیلی از اون‌ها اهل کشورهای آنزاک استرالیا و نیوزلند بودن. در صورتی که تعداد سربازهای ترک خیلی از این تعداد کمتر بود.

اما متفقین خیلی زود متوجه شدن که با اینکه تعداد سربازهای ترک خیلی کمتره ولی موقیت دفاعی اونها در داردانل می‌تونه مزیت براشون ایجاد کنه.

آتاتورک مسئول لشکر ۱۹ ارتش پنجم عثمانی بود. اما به سرعت به فرماندهی کل ارتش در گالیپولی منصوب شد. لشکرها و اتفاقات اطراف گالیپولی تحت تاثیر مثبت قرار گرفت و مزیت بهتر و بیشتری رو در برابر متفقین ایجاد کرد.

انگار اون می دونست که متفقین چطور می‌خوان جنگ رو شروع کنن و پیش‌بینی‌های درستی انجام داد. به همین خاطر هم اون فرمانده ارتش پیروز عثمانی در مقابل دشمن شد. این پیروزی ترک‌ها بزرگترین پیروزی اونها در کل جنگ جهانی اول بود.

بین فوریت و آوریل، فرماندهی متفقین چندین تلاش ناموفق انجام دادن و با چیزی حدود ۲۰ کشتی جنگی حمله‌هایی رو انجام دادن که در نهایت موفقیتی براشون نداشت و شکست‌های زیادی رو متفقین متحمل شدن. تا سال ۱۹۱۶ تقریبا ۲۵۰ هزار نفر از سربازهای متفقین کشته یا زخمی شدن. البته که ترک‌ها هم متحمل خسارات مشابهی شده بودن ولی به هر حال موفق شدن که متفقین رو به عقب برونن. این پیروزی بزرگی برای اونها بود به خصوص اینکه اونها دهه‌ها بود که تحقیرهای نظامی زیادی رو از سر گذرونده بودن. به واسطه همین پیروزی‌ها مصطفی کمال به عنوان قهرمان جنگ ازش یاد شد. با همین پیروزی‌ها و پیشرفت‌ها آتاتورک شد فرمانده جنگ علیه تهاجم روسیه در سال ۱۹۱۶.

بهار سال ۱۹۱۶ شده و روس‌ها از طریق قفقاز به سمت شمال سرق ترکیه پیشروی کردن و شهر بندری و کلیدی ترابزون در دریای سیاه رو به تصرف خودشون در آوردن.

حالا دیگه یه ترس واقعی به وجود اومده بود. اون هم این بود که آناتولی مرکزی تسخیر بشه و ارتش تزار به قلب ترکیه بیاد. به این ترتیب مصطفی کمال در تابستون ۱۹۱۶ به فرماندهی دفاع از منطقه منصوب شد و ضدحمله‌ای رو شروع کرد و موفق شد شهر بیتلیس در شرق ترکیه رو در ماه اوت پس بگیره. اما بعدش به اصطلاح جنگ وارد فاز سرد خودش شد. دیگه دو طرف تا مدتها نتوسنتن برتری استراتژیکی داشته باشن و در نهایت به خاطر تغییر و تحولات سیاسی در روسیه جریان جنگ رو هم تغییر داد.

دیگه سال ۱۹۱۷ شده بود و انقلاب روسیه داشت اتفاق می‌افتاد به همین دلیل و به خاطر فروپاشی سیاسی روسیه و انقلابی که اتفاق افتاد، جنگ هم تموم شد.

در نتیجه این انقلاب و تموم شدن جنگ قفقاز، آتاتورک تونست به جاهای دیگه بره و جبهه‌های دیگه‌ی عثمانی رو به دست بگیره. اون هم علیه انگلیس در سوریه و عراق. اون در ژوییه ۱۹۱۷ به فرماندهی ارتش هفتم در سوریه منصوب شد.

اما وقتی به اونجا رسید و اوضاع نیروهای عثمانی رو دید،‌ وحشت کرد. اون موقع مستشارهای نظامی آلمان اونجا بودن و اوضاع اینقدر بد بود که آتاتورک باهاشون درگیر شد و شروع کرد به تهیه کردن گزارشی از وضعیت موجود.

اما خب این درگیری‌ها و گزارش براش کاری از پیش نبردن و اون استعفا داد و به استانبول برگشت.

شاید بشه گفت اینجا و در استانبول اتفاقی که برای آتاتورک افتاد راه رو برای ورود به دنیای سیاست براش باز کرد. وقتی به استانبول رسید، بهش دستور داده شد که ولیعهد محمد وحید‌الدین، برادر محمد پنجم و وارث امپراتوری رو در یک سفر دولتی به المان همراهی کنه.

توی این سفر اون فرصت پیدا کرد تا از جبهه غربی در شمال شرقی فرانسه بازدید کنه و به این نتیجه رسید که متفقین قراره که پیروز بشن. نظری که اون از ابراز کردن در برلین و در مقابل قیصر ویلهلم دوم ابایی نداشت و این نظر رو به قیصر گفت.

این سفر تموم شد و اونها به استانبول برگشتن اما یه مشکل فیزیکی دیگه برای آتاتورک به وجود اومد. اون هم مشکل کلیوی بود. خیلی از پزشک‌ها معتقد بودن که این مشکل کلیه دلیل مشکل سوزاکی بوده که قبلا بهش دچار شده بوده. این مشکل هم در کنار مشکل بیناییش تا آخر عمر گریبان‌گیرش شد و طوری بود که توی سال‌های بعد حتی یه پزشک به صورت اماده به خدمت برای این موضوع کنار آتاتورک بود.
آتاتورک برای درمان این موضوع اوایل سال ۱۹۱۸ به وین در اتریش رفت و بعد به مقصد بوهمیا در غرب پراگ. اونجا بود که یه خبر مهم بهش رسید.
خبر مرگ محمد پنجم و جانشین شدن ولیعهد به صدارت به عنوان محمد ششم. آتاتورک که یک سالی بود تقریبا کار و فعالیت خاصی انجام نداده بود، توسط سلطان جدید، همون کسی که آتاتورک رو با خودش به آلمان برده بود، فراخونده شد.

اما عجیب این بود که کار خاصی نمی‌خواستن به آتاتورک بدن. با دسیسه‌ها و بدعهدی‌های وزیر جنگ و چند نفر دیگه، آتاتورک رو عمدا به فرماندهی نیروهای در حال فروپاشی عثمانی در جبهه جنوب غربی سوریه در اوت ۱۹۱۸ منصوب کردن. انگار می‌خواستن با این کار کلک آتاتورک کنده بشه یا با شکست سنگین احتمالی، از محبوبیت و اعتبارش کم بشه.

وقتی آتاتورک به اونجا رسید، دید وضعیت خیلی بدتر از چیزیه که بهش گفتن یا خودش در سال گذشته اونجا تجربه کرده. اون دستور داد تا نیروها به سمت شمال عقب‌نشینی کنن تا سعی کنه تا حد امکان ارتش‌های هفتم و هشتم عثمانی رو نجات بده و خط مقدم رو در شمال شرقی یعنی در حلب تثبت کنه.

وقتی اونجا مستقر شدن دیگه تقریبا اواخر سال ۱۹۱۸ بود و دولت عثمانی با متفقین بر سر توقف جنگ در خاورمیانه موافقت کرد. در نهایت جنگ با شکست فاجعه‌بار عثمانی ها تموم شد و اونها بیشتر قلمرو خودشون در خاورمیانه رو از دست دادن. با اینحال آتاتورک یکی از معدود سیاستمدارها و ژنرال‌های ترکیه‌ای بود که توی این اوضاع احوال با شهرت بیشتری نسبت به گذشته از این شکست بیرون اومد. اون در ۴ سال درگیری هیچ‌وقت شکست نظامی بزرگی رو متحمل نشد و هر وقت در هر پستی قرار گرفت، تونست تغییرات خوب و مثبتی ایجاد کنه. حتی اونها بزرگترین پیروزی خودشون یعنی پیروزی در نبرد گالیپولی رو هم با آتاتورک تجربه کردن.

آتش بسی که به اسم مودروس به وجود اومد در ۳۰ اکتبر ۱۹۱۸ منعقد شد. این توافقنامه، یک تسلیم کامل از طرف محمد ششم از طرف ترک‌ها بود و عثمانی‌ها توافق کردن که تمام پادگان‌های خودشون در بیرون از ترکیه رو تسلیم کنند.

توی این توافق‌نامه حتی یکی از آرزوهای چرچیل که قبلا بهش نرسیده بود هم گنجونده شد و اون چیزی نبود جز به دست گرفتن نقاط حساس و استراتژیک در اطراف گالیپولی و در امتداد داردانل که به اشغال متفقین در اومد. البته این احتمال و این نظر هم وجود داشت که ممکنه حتی خود استانبول هم به اشغال متفقین در بیاد. در اواسط نوامبر، گروه‌هایی از فرانسوی‌ها و بریتانیایی‌ها وارد پایتخت عثمانی شدن و در نهایت، شرایطی تحقیرآمیزی که به وجود اومده بود، باعث نشون دادن واکنشی شد که فروپاشی تکه‌های آخر امپراتوری عثمانی رو به دنبال داشت.
امپراتوری ۶۰۰ ساله عثمانی حالا دیگه از بین رفته بود. البته هنوز یه کم مونده که این اتفاق بیافته.

چیزی که در این لحظه داشت اتفاق می‌افتاد، پایان سه‌گانه‌ی انور بیگ، محمد طاعت و جمال پاشا بود.

در ۴ اکتبر ۱۹۱۸ محمد ششم، انور بیگ رو از سمتش به عنوان وزیر جنگ برکنار کرد. بقیه دولت هم ۱۰ روز بعد استعفا دادن. هر سه نفر اونها برای فرار از اینکه محاکمه نشن به تبعید خودخواسته فرار کردن به آلمان پناه بردن.

قدرت‌های مرکزی در ۱۱ نوامبر آتش‌بس خودشون رو با متفقین نهایی کردن و جنگ جهانی اول تموم شد.

اما این یه بخش از سیاهی اتفاقی بود که سه‌گانه‌ی انور بیگ، محمد طاعت و جمال پاشا رقم زدن. یکی از میراث‌های سیاه اونها در طول جنگ، نسل‌کشی ارامنه بود که چیزی بین ۱ تا ۱/۵ میلیون نفر رو از بین برد.

حالا دیگه جنگ تموم شده اما آشفتگی سال‌ها امپراطوری عثمانی از بین نرفته. بلافاصله بعد از این اتفاق‌ها، مصطفی کمال آتاتورک مسئول تحکیم آنچه از نیروهای مسلح باقی‌مونده بود شد. از اوایل تابستون ۱۹۱۹ اون در شهر سامسون مستقر شد و اونجا به سرعت شروع به آماده شدن برای رهبری یک جنبش استقلال کرد.

یه کم بعد‌تر اوت در ماه ژوئن اعلامیه‌ای به اسم بخشنامه آماسیا رو به همراه چند تن از فرمانده‌های برجسته نظامی دیگه منتشر کرد و در اون اعلام کردن که استقلال دولت عثمانی به دلیل اقدام‌های متجاوزانه متفقین به خطر افتاده. و بعدش از سمت خودش در ارتش استعفا داد. اون در اوایل پاییز شروع کرد ائتلافی از شخصیت‌های نظامی و سیاستمدارها به وجود بیاره تا دولت استتانبول اشغال شده رو به چالش بکشه.

یکی از موضوعاتی که به طور جدی اونها دست روش گذاشتن، شرایط صلحی بود که متفقین ارائه کرده بودن. خیلی‌ها معتقد بودن که انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها سرزمین‌های اشغال شده رو بین خودشون تقسیم کنن؛ جاهایی مثل فلسطین، سوریه و عراق.

اما اینطوری نشد و متفقین بخش‌های بیشتری از سرزمین‌هایی رو که قبلا متعلق به امپراتوری عثمانی بود بین خودشون شروع کردن به تقسیم کردن. حتی سال ۱۹۲۰ پیشنهاد شد که بخش عمده‌ای از شرق ترکیه به دولت جدید ارمنستان و بخش دیگه‌ای به عنوان کشوری جدید برای کردها اعطا بشه. بریتانیا قبرس برو بگیره و خیلی از جزیره‌های دریای اژه به ایتالیا برسه.

اما شاید تحریک‌کننده‌ترین پیشنهاد این بود که یونان تقریبا تمام سرزمین‌های باقی‌مونده اروپایی رو به جز استانبول و یک نوار باریک کنار اون رو با یک منطقه محصور بزرگ در سرزمین اصلی غرب ترکیه رو تصاحب کنه.

یعنی خیلی راحت داشتن تیکه پاره می‌کردن یه امپراتوری بزرگ و قدیمی رو. خب طبیعیه که این پیشنهاد برای ناسیونالیست‌های ترک مثل آتاتورک غیرقابل قبول بود. همین باعث شد جنگی شروع بشه به اسم جنگ استقلال.

بعد از استعفای آتاتورک از ارتش عثمانی در تابستون ۱۹۱۹، آتاتورک برای تحکیم موقعیت خودش به عنوان رییس جنبش مقاومت فعالیت‌های خودش رو شروع کرد. در سپتامبر، اون کنگره‌ای رو در سیواس در مرکز ترکیه تشکیل داد اما به دلیل چالش‌های که با محمد ششم پیدا شد، این کنگره و ائتلاف به ثمر ننشست.

در عوض، آتاتورک یک گروه سیاسی به اسم انجمن دفاع از حقوق آناتولی رو روملیا رو راه انداخت که در سراسر کشور نامزد انتخابات پارلمانی عثمانی شد که در دسامبر ۱۹۱۹ برگزار می‌شد. این حزب با اکثریت بزرگی برنده شد و نشون داد چیزی که محمد ششم داره بهش می‌باله و بال و پر میده دیگه در سراسر کشور طرفدار نداره و شکست خورده‌س.

حالا دیگه مقاومت آتاتورک در برابر متفقین مورد حمایت اکثریت جمعیت ترکِ امپراتوری قرار گرفته بود. با این حال، این پارلمان تنها چند هفته بیشتر دووم نیاورد و توسط نیروهای اشغالگر بریتانیایی که دیگه کنترل خودشون روی استانبول رو هم تشدید کرده بوده، منحل شد.

این جرقه‌ای بود که منجر شد جنگ استقلال ترکیه به جنگی فعال تبدیل بشه و تلاش بشه برای آزادی این کشور. البته خیلی‌ها معتقدن این جنگ از وقتی شروع شد که آتاتورک در ماه می ۱۹۱۹ وارد شهر سامسون شد.

در آوریل ۱۹۲۰ یک برنامه بزرگ جدید ملی در آنکارا تشکیل شد. آتاتورک اولین سخنران اون بود. با این سخنرانی مشخص شد که امپراتوری عثمانی حالا دو تا دولت درون خودش داره. یکی در استانبول به ریاست سلطان که عملا توسط متفقین هدایت می‌شد و یکی هم به ریاست و رهبری آتاتورک در آنکارا که رهبری و نمایندگی جنبش استقلال رو به عهده داشت.

در ماه می ۱۹۲۰ حکم اعدام آتاتورک توسط دولت سلطان صادر شد. و دیگه کار به جایی رسید که پارلمانِ آنکارا ارتش بزرگی رو برای جنگ در چندین جبهه داشت تشکیل می داد. این از یه طرف بود
از طرف دیگه دولت آنکارا داشت با دولت تازه استقلا یافته‌ی ارمنستان در جناح شرقی هم مواجه می‌شد. در حالی که در غرب، علاوه بر دولت سلطان و متفقین، دولت آنکارا جنگ جداگونه‌ و مستقلی رو هم با یونان داشت.

اما شاید فکر کنید که خب آتاتورک با یه سری هم‌پیمان مگه چقدر توانایی داره که عملا در ۳ جبهه بجنگه. آتاتورک بدون متحد اصلی نبود.
بعد از انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ دولت سوسیالیست جدید با مخالفت هماهنگ متحدهای سابق خودشون در بریتانیا و فرانسه روبرو شده بودن. دولت بلشویک در پتروگراد به طور طبیعی متحد آتاتورک شد که بتونن بریتانیایی‌ها و فرانسوی‌ها و یونانی‌ها رو از منطقه بیرون کنن.

بنابراین در طول جنگ استقلال ترکیه، کمک‌های مالی حیاتی، تسلیحات و کمک‌های مختلفی در اختیار جنبش استقلال آنکارا قرار می گرفت.

جنگ استقلال تا سال ۱۹۲۳ ادامه داشت و در اون مدت آتاتورک از اوت ۱۹۲۱ به بعد رسما به عنوان فرمانده کل نیروهای نظامی دولت آنکارا خدمت می‌کرد.

اما در اوایل دسامبر ۱۹۲۰، جنگ با ارمنستان شروع شد و باعث شد مرز‌بندی‌های جدید امروزی به وجود بیاد. البته که دولت جمهوری‌خواه ارمنستان کارش خیلی زود تموم شد چون کشور تحت نفوذ شوروی قرار گرفت.

اینجا زمانی شد که در سمت شرق کارزار جنگ و مشکلات تموم شد و این امکان رو به دولت آنکارا داد تا بتونه توجه و تمرکز خودش رو به سمت غرب کشور متمرکز کنه.

بهار سال ۱۹۲۱ شده و یونانی‌ها دارن به سمت آنکارا پیشروی می‌کنن. اما یورش در نبرد ساکاریا، در استان آنکارا بین ۲۳ اوت و ۱۳ سپتامبر ۱۹۲۱ با یک جبهه جنگی بیشتر از ۶۰ کیلومتری و بیش از ۱۰۰ هزار سرباز که در دو طرف بودن، متوقف شد.
این جنگ یکی از مهمترین درگیری‌هایی بود که سرنوشت‌ساز شد و تا حد زیاد باید بگیم که با پیروزی آتاتورک تموم شد. این پیروزی وقتی به دست اومد که ترک‌ها تونستن خطوط تدارکات یونانی‌ها رو قطع کنن و هزاران سرباز یونانی به دلیل مشکلات پشتیبانی، روز اول سپتامبر پا به فرار گذاشتن.

نبرد ساکاریا یه نقطه عطف تعیین کننده در جنگ استقلال بود. بعدا یکی از ناظران در مورد این جنگ گفت: «عقب‌نشینی‌ای که در ۱۳ سپتامبر ۱۶۸۳ در وین شروع شد، ۲۳۸ سال بعد متوقف شد».

آتاتورک یه بار دیگه یه درگیری و یه نبرد دیگه رو به سود خودش تموم کرده بود. دولت آنکارا به خاطر همین دستاورد و موفقیت لقب «غازی» رو بهش اعطا کرد.
این لقب اولین بار به حضرت محمد و بعد از فتوحات اولیه‌ش در عربستان در قرن هفتم بهش اعطا شده بود.

در هفته‌ها و ماه‌های بعد، نیروهای دولت آنکارا به سمت غرب پیشروی می‌کردن و بالاخره موفق شدن بخش بزرگ و مهمی از اسمیرنا رو تصرف کنن. دیگه عملا جنگ یونان و ترکیه در اکتبر به آخر خودش رسید.

در سال ۱۹۲۲ و با تصمیم بریتانیایی‌ها برای برقراری صلح، عملا درگیری‌ها تموم شد و دولت آنکارا پیروز شد. قطعنامه‌ای از طرف دولت استقلال‌طلب آنکارا برای لغو سلطنت و خلع محمد ششم در اول نوامبر ۱۹۲۲ به تصویب رسید.
و اینطوری شد که عملا ۶۰۰ سال امپراتوری عثمانی به آخر خط خودش رسید و تموم شد.

حالا تنها چیزی که باقی مونده بود، یک معاهده صلح جدید برای حل‌وفصل مناقشات، باقی مونده بود. توافق sevr به عنوان مبنای حل و فصل مسئله ترکیه لغو و در آخرای سال ۱۹۲۲ مذاکراتی با متفقین در لوزان سوییس شروع شد.

معاهده لوزان که در ۲۴ ژانویه ۱۹۲۳ به امضا رسید، توافق صلح بزرگ ناشی از جنگ جهانی اول بود که به طور موثر مرزهای ترکیه امروزی رو ایجاد کرد.

دو تا موضوع توی این توافق صحبت شد، یکی مساله کشوری برای کردها بود که خب تا امروز هم ترکیه با این موضوع درگیره و یکی از هم عقب رفتن یونانی‌ها و پس دادن سرزمین‌هایی بود که به دست آورده بودن. بقیه موارد مثل قبل سرجای خودش باقی موند البته.

در نتیجه ایتالیا، ۱۲ جزیره بزرگ رو در سواحل جنوب غربی ترکیه به دست آورد. بریتانیا هم مالکیت قبرس رو حفظ کرد.
ترکیه هم از تمام ادعاهای خودش در مورد سرزمین‌های خاورمیانه و شمال آفریقا در سوریه، عراق، عربستان و لیبی صرف‌نظر کرد.

معاهده لوزان جنگ‌هایی رو که از سال ۱۹۱۱ با حمله ایتالیا به لیبی شروع شده بود رو تموم کرد. البته که این معاهده میخی بر تابوت امپراتوری عثمانی هم شد و به جای اون جمهوری ترکیه در ۲۳ اکتبر ۱۹۲۳ اعلام موجودیت کرد.

همین چند وقت پیش هم جشن‌های ۱۰۰ سالگی جمهوری ترکیه رو دیدیم که در کشور برگزار شد. کلی برنامه و تبلیغات و چیزهایی دیگه‌ای که نشون میداد توی این ۱۰۰ سال به چه دستاوردهایی با محوریت رهبری آتاتورک رسیدن.

جمهوری ترکیه پایتخت خودش رو همون آنکارا انتخاب کرد و مجلس بزرگ ملی‌شون هم در آوریل ۱۹۲۰ به عنوان نهاد اصلی قانون‌گذاری تاسیس شد. یه نهاد دیگه هم تاسیس خودش رو اعلام کرد.انجمن دفاع از حقوق آناتولی و روملیا که آتاتورک اون رو تاسیس کرده بود رسما اسم خودش رو به «حزب خلق جمهوری‌خواه» تغییر اسم داد. خیلی‌ها اون موقع این رو البته به نقد گرفتن و گفتن که جمهوری جدید، عمدتا به عنوان یک دولت تک حزبی داره عمل می‌کنه. ولی خلاصه این حزب تونست تا بعد از جنگ جهانی دوم کشور رو اداره کنه.

خب میشه حدس زد کسی که در ۱۵ سال اول تاسیس حزب رهبری اون رو به عهده داشت و در تمام این مدت هم رییس جمهور بود، کسی نبود جز مصطفی کمال آتاتورک.

مشخصه اصلی ریاست جمهوری آتاتورک، تلاش‌های اون برای مدرن کردن و غربی‌کردن ترکیه جدید بود. شاید بشه گفت اولین و مهمترین کار آتاتورک، قانون اساسی کشور بود که در ۲۰ آوریل ۱۹۲۴ به تصویب رسید که اجازه می‌داد مجلس قانون‌گذاری بتونه کار خودش رو به صورت مستقل انجام بده.

اما در مدرن‌سازی ترکیه شاید بخش پنجم قانون اساسی از مهمترین‌ بخش‌ها باشه که حقوق و آزادی‌هایی رو به که شهروند‌های ترکیه در جمهوری جدید از اون برخورداد میشن رو تعریف می‌کنه.

این‌ها حق آزادی بیان، ازادی تجمع و آزادی در مذهب بودن که در بخش پنجم قانون اساسی میشه اونها رو پیدا کرد. اینها حقوقی بودن که آتاتورک با الهام گرفتن از قانون اساسی کشورهایی مثل فرانسه، سوییس و ایتالیا اونها رو به ترکیه‌‌ای آورد که با جامعه سلسله‌مراتبی سفت و سختی که در دوره امپراتوری عثمانی وجود داشت، خیلی متفاوت بود.

به عنوان مثال در طول دهه ۱۹۲۰ آتاتورک سعی کرد استفاده از لباس‌های غربی رو به لباس‌های سنتی خاورمیانه‌ای ارجحیت بده. به همین خاطر کت‌وشلوار به عنوان لباس رسمی انتخاب شد. سال ۱۹۲۵ هم قانون کلاه تصویب شد که پوشیدن کلاه‌های غربی رو رونق داد.

حتی آتاتورک وارد لایه‌های سنتی‌تری هم شد که میشه مثلا به اسم‌گذاری بچه‌ها اشاره کنم. اسم‌ها هم حتی به سبک و سیاق غربی‌ها شروع کرد به استفاده شدن. این هم مربوط میشه به سال ۱۹۳۴. اینجا بود که دیگه لقب آتاتورک به مصطفی کمال داده شد. لقبی به معنی پدر ترکها که از سوی مجلس اعطا شد.

با این حال، شاید مهمترین جنبه مدرن کردن ترکیه، جدایی از دین از سیاست در حمهوری جدید بود. چیزی که در طول تاریخ ۶۰۰ ساله امپراتوری عثمانی به عنوان یک دولت مذهبی مطرح بود و اداره می‌شد و روحانیون نقش اصلی رو در امپراتوری داشتن، حالا از بین رفت. چیزی که همه قوانین قضایی و حتی شهروندی رو تحت تاثیر قرار می‌داد از بین رفته بود و حالا دیگه شهروندها بودن که می تونستن نقش‌های سیاسی رو به عهده بگیرن.

در زمان آتاتورک جمهوری جدید به شدت از شیوه‌های حکمرانی قبلی فاصله گرفت. برای مثال ۸ آوریل ۱۹۲۴ قانونی تصویب شد که دادگاه‌های شرعی رو لغو کرد، یا اسلامی بودن حاکمیت رو که تا همین چند وقت پیش اساس حاکمیت امپراتوری بود ملغی شد. خلاصه در سال‌های بعد تلاش‌های زیادی برای جداسازی دین از حکومت اتفاق افتاد و یک کشور مدرنِ سکولار ایجاد شد. حتی قوانینی مثل چندهمسری از بین رفت و ازدواج به شیوه مدرن جای اون رو گرفت.

البته که هر وقت و هر جا شما بخوای تغییراتی رو ایجاد کنی که سنت‌ها و رسوم قبلی رو از بین ببره مخالفت‌های زیادی هم احتمالا جلوتون به وجود میاد. همین اتفاق در ترکیه هم افتاد.

در طول دهه‌های ۱۹۲۰ و ۳۰، ناآرامی‌های دوره‌ای مختلفی از درون جامعه مذهبی وجود داشت، به ویژه اتفاقی که سال ۱۹۲۶ افتاد.

سال ۱۹۲۶ برنامه‌ای برای ترور ترور آتاتورک اجرا شد. کسایی که به این ترور دست زدن از افرادی بودن که طرفدار سیستم خلافتی بودن و می‌خواستن که به شکل حکمرانی قبل برگردن. که خب این ترور موفقیتی به همراه نداشت.

یه اتفاق مهم دیگه هم در ترکیه در کنار تغییر و جذایی دین از حکومت افتاد و اون هم چیزی نبود به جز پیاده‌سازی سیستم آموزشی مدرن. ابتکار بزرگی که آتاتورک در زمان خودش برای تغییر سیستم آموزشی پیاده کرد. آتاتورک به شدت به آموزش اون هم به شیوه نوین اعتقاد داد و ترکیه مترقی رو در آموزش درست و نوین می‌دید. چیزی که احتمالا الان میشه نتیجه‌ش رو دید.

به همین خاطر هم اون در تابستون ۱۹۲۴ یک اصلاح‌طلب آمریکایی به اسم جان دیویی رو به ترکیه دعوت کرد تا در مورد چگونگی ساختار نظام آموزشی جمهوری جدید مشاوره بده.

دغدغه اصلی آتاتورک اون موقع آموزشی ابتدایی بود. چیزی که در کشور خیلی کم بود و افراد نسبتا کمی آموزش درستی می‌دیدن. ۱۰ درصد مردم اون موقع در دهه ۱۹۲۰ باسواد بودن و این خودش نشون دهنده اوضاع خرابی آموزشی در کشور بود.

در پی این مشورت‌ها، یکی از بحث‌های اصلی دیویی این بود که استفاده از خط عربی به عنوان پایه اصلی نظام آموزشی، مانعی برای افزایش سطح سواد و بهبود سیستم آموزشی به طور کلی در سراسر کشوره.

در نتیجه، در سال‌های بعد، الفبای جدیدی برای زبان ترکی شکل گرفت و به طور کلی همه چی تغییر کرد. پایه و اساس رسم‌الخط جدید حروف لاتین انتخاب شد و اواخر سال ۱۹۲۰ به طور رسمی خط جدید معرفی شد.

خیلی سریع و ظرف چند هفته این خط جدید در روزنامه‌ها و رسانه‌های چاپی کشور استفاده شد تا بتونه سریع کاربرد پیدا کنه و مردم یاد بگیرنش.

کارهای دیگه‌ای هم در راستای بهبود آموزش و سیستم آموزشی اتفاق افتاد. سمپوزیوم‌های مختلفی برای ترویج مطالعه طیف گسترده‌ای از موضوعات از جمله هنر، تاریخ و علوم برگزار شد.

به عنوان نمونه بخوام ازش بگم، سال۱۹۳۱ انجمن زبان ترکی و انجمن تاریخ ترکیه هر دو تاشون تشکیل شدن. یا مثلا سال ۱۹۲۸ انجمن آموزشی ترکیه تشکیل شد تا دانشجوهای مستعد و آینده‌دار رو بورسیه کنه و از نظر مالی اونها رو تحت پوشش قرار بده.
در سطح آموزش عالی و دانشگاهی هم، دانشگاه استانبول به عنوان یک دانشگاه مدرن سازماندهی شد. یه دانشگاه جدید و مدرن هم در آنکارا ایجاد شد.

شاید بشه نتیجه این همه تغییر اساسی و پایه‌ای رو در نرخ باسواد شدن مردم دید. سال ۱۹۲۷ ده درصد از مردم باسواد بودن و این تغییرات باعث شد که در سال ۱۹۴۰ با افزایش ۱۳ درصدی، درصد باسوادی به ۲۳ درصد رسید. تعداد بچه‌هایی هم که در دوره ابتدایی تحصیل خودشون رو شروع کردن،‌در دوره ریاست جمهوری آتاتورم ۲۲۵ درصد افزایش پیدا کرد.

اما یه عدد بزرگتر و باورنکردنی‌تر دیگه‌ای هم وجود داشت. اونم تعداد کسایی بود که در ترکیه به دبیرستان میرفتن، بین سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۸ به اندازه ۱۷۰۰ درصد زیادتر شد.

هر ارزیابی و سنجشی‌ای که در مورد میراث آتاتورک بخوایم بگیم و بسنجیم، احتمالا باید این نگاه به مدرن شدن آموزش رو در صدر اندیشه‌های آتاتورک ببینیم. بذری رو که درست آموزش و پرورش داد، دهه‌ها بعد نتیجه خودش رو گذاشته.

نگاه آتاتورک به حقوق زنان هم جالب و کمال‌گرایانه بود. اون سعی کرد قوانینی پایه‌گذاری بشه که نقش زنان در جامعه رو مترقی کنه. مهمترین هدف آتاتورک این بود که زنان در خونه‌هاشون گیر محصور نشن و اجازه پیدا کنن که نقششون در جامعه رو هم به خوبی به عهده بگیرن. در واقع نگاه سنتی‌ای که زن باید توی خونه بمونه و به کارهای خونه و بچه و زندگی برسه رو تغییر داد به نگاه زنِ مدرن و مترقی در جامعه.

به همین خاطر یکی از کارهایی که انجام داد، سال ۱۹۲۴، مختلط کردن آموزش در دانشگاه‌ها بود. که بعدها به سطوح دیگه آموزشی هم تعمیم پیدا کرد.

اما بریم به جبهه سیاسی.

در این حوزه هم، دسامبر ۱۹۳۴ این کشور حقوق کامل سیاسی رو به زنان اعطا کرد. چیزی که در اون زمان واقعا وجود نداشت رو آتاتورک به وجود آورد. در جایی آتاتورک گفته بود هیچ دلیل و مبنایی برای نبودن زنان در عرصه سیاسی وجود نداره.
نتیجه چی شد؟ این که در انتخابات سراسری سال ۱۹۳۵ تعداد بیشتری از نماینده‌های زن به پارلمان ترکیه وارد شدن. جالبه که تعداد زنانی که در اون سال وارد پارلمان ترکیه شدن،‌از تعداد زنان در پارلمان‌های کشورهایی مثل بریتانیا یا آمریکا بیشتر بود.
شاید این مهم و جالب بود که زنان در کنار همه آزادی‌های اجتماعی و سیاسی که به دست اورده بودن، نوع پوشش متفاوتی هم داشتن و دیگه نیازی نبود که موهاشون رو بپوشونن. اونها با لباس‌هایی به شیوه‌ غربی‌ها در جامعه حضور پیدا می‌کردن. البته هر کسی هر طوری که می‌خواست می‌تونست پوشش خودش رو انتخاب کنه و این یه قانون مهم بود.

بخشی از این رویکرد مترقی شاید به خاطر فعالیت‌های شخصی خود آتاتورک بود. اون در طول زندگی خودش رابطه‌های مختلفی داشت ولی یک بار ازدواج کرد؛ اون هم با زنی به اسم لطیفه که زنی لیبرال و مترقی بود و در پاریس و لندن درس خونده بود.
ملاقات اونها به سال ۱۹۲۲ بر می‌گرده. زمانی که آتاتورک در نبرد با یونانی‌ها پیروز شده بود،‌در اسمیرنا با لطیفه ملاقاتی داشته.

اونها اوایل سال بعد ازدواج کردن و شاید بخشی از نگرش آتاتورک به زنان به واسطه لطیفه و اندیشه‌های اون باشه. نمیشه این رو خیلی روش پافشاری کرد البته چون زندگی اونها خیلی دووم زیادی نداشت و سال ۱۹۲۵ از هم جدا شدن.

یکی از چیزهایی که در مورد آتاتورک برام جالب بود این چیزیه که الان می‌خوام تعریف کنم.
آتاتورک با اینکه رابطه‌های مختلفی داشت، اما ۱۲ تا بچه به فرزندخوندگی قبول کرده و همین دخترهایی که به فرزندخوندگی گرفته، تصویر روشنی شاید از جامعه زنانِ مترقی بهش دادن.

اما در کنار همه اتفاقاتی که گفتم، یعنی جذایی دین از سیاست، آموزش مدرن و حقوق زنان و موارد دیگه، یکی از مهمترین موضوعاتی که آتاتورک باید بهشون می‌رسید، موضوع اقتصاد بود.
سال ۱۹۲۳ اقتصاد و زیرساخت‌های کشور به شدت عقب مونده و سنتی بود. برای شروعِ تغییرات و بهتر کردن اوضاع، آتاتورک برنامه گسترده‌ای رو برای ساخت جاده و راه‌آهن اجرا کرد.

مطابق با زمان و تحولات در بقیه کشورها، سیاست ملی‌سازی در مورد صنایع به خصوصی مثل تنباکو و پنبه، دو کالای بزرگ صادراتی ترکیه به اجرا در اومد.
برنامه‌های توسعه اقتصادی پنج ساله هم شروع شد و تلاش‌هایی برای تمرکززدایی اقتصاد از استانبول هم در دستور کار قرار گرفت.

کنار اینها اولین بانک ترکیه هم سال ۱۹۲۴ افتتاح شد. بانکی به اسم ایش بانکاسی یا هموون بانک کار تاسیس شد و ۷ سال بعدش بانک مرکزی ترکیه تاسیس شد. اما اینها مصادف شد با سقوط وال استریت آمریکا در سال ۱۹۲۹ که خب رکورد بزرگ اقتصادیِ قابل‌توجهی رو به وجود آورد.

اما با همه این مشکلات می‌شد تغییرات و رشد اقتصادی ترکیه رو در آخرین سال‌های ریاست جمهوری آتاتورک دید. هزاران مایل جاده جدید و خطوط راه‌اهن، کارخونه‌های مدرن پنبه، فولاد، قند و نساجی جدید زیادی ساخته شده بود و کشور یک صنعت کوچیک اما روبه‌رشد و نوظهور هواپیمایی و خودرویی رو هم به خودش میدید.

در جبهه سیاست خارجی، زمانی که آتاتورک رییس جمهور بود، کشور رویکردی مسالمت‌آمیز رو نسبت به همسایه‌هاش داد. به خصوص روابط دوستانه با روسیه که سال ۱۹۲۰ شکل گرفته بود ادامه پیدا کرد و تا دهه ۱۹۳۰ و حتی بعدش، تلاش‌هایی برای بهبود روابط با کشورهایی که امپراتوری عثمانی باهاشون در ۱۹۱۰ می‌جنگید هم انجام شد. البته روابط با بریتانیا خیلی پیچیده بود. دیگه دلیلش رو می‌تونید خودتون حدس بزنید از همه اتفاق‌هایی که توی این ویدیو توضیح دادم مشخصه که راحت نمیشد با اونها به صلح رسید.

یکی از مواردی که با بریتانیا اختلاف وجود داشت، مناطقی در سرزمین امروزی عراقه که نفت وجود داشت. مناقشات نتیجه‌ای نداشت تا اینکه ترکیه به سازمان ملل شکایت کرد اما به طرز عجیبی رای به سود انگلستان صادر شد.

البته در نهایت ترکیه در طول دهه ۱۹۳۰ تونست روابط خوبی با انگلستان برقرار بکنه و حتی یک وام خوب برای توسعه اقتصادی هم از دولت انگلستان گرفت.

شاید شگفت‌انگیزترین حنبه سیاست خارجی آتاتورک، وضعیت بالکان بود. علیرغم تندی‌ای که در روابط ترکیه با کشورهایی مثل رومانی، بلغارستان، یوگسلاوی، کشور جانشین صربستان و به ویژه یونان وجود داشت، تحولات نیمه دوم ۱۹۲۰ و دهه ۱۹۳۰ باعث نزدیک شدن سریع اونها به هم شد.

این نزدیک شدن باعث شد وقتی که موسولینی ِ دیکتاتور به قدرت رسید و تمایل عجیبی به دریای روم نشون داد که چند هزار سال قبل مال ایتالیا بوده، کشورهای بالکان اتحادی با ترکیه داشته باشن و روابط دیپلماتیک اونها مانعِ بروز اختلاف و مشکلی شد. به همین دلیل هم سال ۱۹۳۵ ترکیه، یونان، یوگسلاوی و رومانی به پیمان بالکان پیوستن.
اونها در این پیمان نامه به هم قول دادن که در صورت لزوم به همدیگه کمک می‌کنن و اگر یه کشور مورد حمله قرار گرفت، بقیه کشورها به نفع کشوری که بهش حمله شده وارد جنگ میشن.

البته که می‌دونیم با شروع جنگ جهانی دوم و اتحاد ایتالیا و آلمان، این پیمان‌نامه خیلی به دردی نخورد و همه مورد تهاجم قرار گرفتن. اما به هر حال نشون دهنده ذهن مترقی و پیش‌روی آتاتورک نسبت به اوضاع منطقه بود.

همه این‌ کارها شاید این سوال رو به وجود بیاره که آتاتورک می‌خواست؟ اون توی فکرش چه ایدئولوژی‌ای رو دنبال میکرد؟
شاید بشه گفت در یه نگاه بزرگ‌تر، دوره ریاست‌جمهوری آتاتورک تحت تاثیر مفهوم کمالیسم یا شش تیر قرار داشته.
شش تیر استعاره از جمهوری‌خواهی، پوپولیسم، لايیسته، اصلاح‌گرایی، ناسیونالیسم و در نهایت دولت‌گرایی بود. چیزهایی که آتاتورک معتقد بود ترکیه با این‌ها یک جمهوری قدرتمند میشه.

البته که خب روی همه اینا میشه وایستاد و حرف زد و نقد کرد. مثل همه چیزهای دیگه، این موضوع هم طرفدارها و منتقدهایی داره که خب فکر کنم جاش اینجا نیست و یه موضوع دیگه رو می‌طلبه.

خیلی سخته که بشه گفت اگر آتاتورک مدت زمان بیشتر و طولانی‌تری حکومت می‌کرد، یا قدرت رو رها می‌کرد، یا چطور به تهدید جنگ جهانی دوم جواب می‌داد و خیلی چیزهای دیگه، آینده ترکیه چطوری میشد.
اما خب اون دیگه اینقدر عمر نکرد که این اتفاق‌ها رو ببینه. به خصوص جنگ جهانی دوم رو.

از سال ۱۹۳۷ وضعیت سلامتی آتاتورک رو به وخامت گذاشت و اوایل سال ۳۸ دیگه خیلی اوضاع سختی پیدا کرده بود. یکی از مشکلاتی که داشت سیروز کبدی بود و خب مثل امروز الان نبود و یه بیماری تقریبا غیرقابل درمانی به حساب می‌اومد به ویژه که تشخیص داده بودن بیماری در مرحله حادیه.

بالاخره این بیماری بنیان‌گذار ترکیه نوین رو در روز ۱۰ نوامبر ۱۹۳۸ از بین برد و به کام مرگ کشوند. محل مرگش باغ دولما باخچه در استانبول بود.

خیلی زود یک تشییع جنازه بزرگ براش برگزار کردن. اما جالبه که یه بار دیگه ۱۵ سال بعد، باقی‌مونده جنازه آتاتورک رو به جای دیگه‌ای بردن که مقبره‌ای باشکون و بزرگ در آنکارا شده.

کارهایی که آتاتورک انجام داده رو نمیشه نادیده گرفت و میراثی که به جا گذاشته چشم‌گیره. به خصوص در ترکیه مدرن امروزی وقتی به اون سال‌ها نگاه کنیم می‌بینیم که چقدر تفاوت ایجاد شده.

اون در اصل یک فرمانده نظامی بود البته با علاقه‌ای که به سیاست داشت. شهرتش رو در جنگ جهانی اولی کامل کرد و به اونچه که می خواست رسید. نقش خودش رو به خوبی در ماجرای گالیپولی ایفا کرد و زمانی که متفقین داشتن کشور رو تیکه پاره می‌کردن تونست اتحاد کشور رو حفظ کنه و اون رو نجات بده. جنبشی برای استقلال به راه انداخت و ترکیه مدرن رو پایه‌ریزی کرد.
انصافا میشه اون رو پدر ترکیه مدرن اسم گذاشت.

 

منبع