جنگ دوم بینالملل در اول سپتامبر ۱۹۳۹ با حمله آلمان نازی به لهستان شروع شد و تا سال ۱۹۴۵ توانستی تمام جهان آن دوران را در خود ببلعد. آلمان نازی در آن سالها دست به جنایات بیمثالی زد که از آن میان میتوان به کشتار گسترده یهودیان اشاره کرد. در بین یهودیان ساکن اروپا در دوران دومین جنگ جهانی یهودیانی ایرانیتبار هم وجود داشتند که نامشان مابین صفحات تاریخ کمتر دیده شده است. در این مقاله نگاهی به این ایرانیان یهودی در اروپا خواهیم انداخت.
یهودیان در آلمان
قدمت حضور یهودیان در آلمان مسئله قابل انکاری نیست. این یهودیان سالها پیش از ظهور هیتلر و حزب او در شرایطی که یهودیان بخشهای اسلاونشین اروپا مثل روسیه در خطر جانی قرار داشتند، در صحت و سلامت به زندگی خود ادامه میدادند.
مهاجرت ایرانیان به آلمان بعد از جنگ جهانی اول
بعد از جنگ جهانی اول ایرانیها به دلیل دشمنی خاصی که با متفقین یعنی قوای روس و انگلیس داشتند، به آلمان روی آوردند و برخی از آنها راهی آلمان شدند. یهودیان هم از این ماجرا مستثنی نبودند. این دسته از ایرانیان از وضعیت پس از جنگ در آلمان استفاده میکردند و میتوانستند با مبلغی ارزانتر از سایر کشورهای اروپایی به تحصیل در اروپا روی بیاورند. بنابراین شناسایی این یهودیان ایرانی به دست حزب ناسیونال سوسیالیست یعنی حزبی که هیتلر طرفدار آن بود، کار چندان سختی به حساب نمیآمد.
ایرانیهای غیر مسلمان در منظر آلمانها
آلمانها ایرانیان غیر مسلمان را به دو دسته تقسیم کرده بودند؛ دسته اول آنها که از نظر خونی با پیروان حضرت موسی نسبتی نداشتند اما از نظر مذهبی پیرو این پیامبر الهی یعنی موسوی بودند و گروه بعدی، ایرانیان غیر یهودی و غیر مسلمان مانند ارامنه و زرتشتیها.
گویا در ابتدا خطری ایرانیان یهودی را تهدید نمیکرده است. چون آلمانها اعتقاد داشتند که آنها در دسته اول قرار دارند و از نظر خونی با یهودیهای مورد نظر نزدیک نیستند. آنها در مجموع نسبت به نژاد این دسته و همچنین افراد ساکن ناحیه قفقاز اطلاع کافی نداشتند و میتوان گفت نسبت سیاستی که باید در پیش بگیرند، دودل بودند.
ایرانیان یهودی در جنگ جهانی دوم
در راستای دانستن اوضاع یهودیان ایرانی در ۱۵ اکتبر سال ۱۹۴۲ اداره سیاستگذاری نژادی نامهای به چند موسسه در شهرهای مختلف آلمان میفرستد تا وضعیت نژادی و قومی ایرانیان یهودی هرچه زودتر مشخص شود. ۲۳ اکتبر همان سال موسسه تحقیقاتی تاریخ نوین آلمان نظریهای ارائه میدهد که نتیجهای به همراه نداشت و مقامات آلمانی برای مشخص شدن اوضاع سراغ فردی ایرانی به نام داود منشیزاده و یک آلمانی به نام گارهارد دیتر میروند. همزمان تصمیم بر آن شد تا رئیس دانشگاه مونیخ هم درباره اوضاع سیستان و بلوچستان، افغانستان و هند تحقیق کند.
عبدالحسن سرداری، دیپلمات ایرانی با همکاری سفارت سوئیس در آلمان توانست جان هموطنان یهودی ایرانیتبار را از مرگ نجات دهد.
آدولف آیشمن؛ دشمن سرسخت یهودیان
با این حال، باز هم جوابی قاطع به دست نیامد. آدولف آیشمن رئیس وقت اداره سیاستگذاری نژادی در اینباره مینویسد:«اینگونه که ایرانیان یهودی وانمود میکنند، یک روش پنهانکارانه است. زیرا امکان دارد در ایران بعضی ایرانیان به طور انفرادی مذهب حضرت موسی را قبول داشته باشند که از نظر نژادی یهود حساب نشوند. اینها فقط به علت تعلق عقیده مذهبیشان خویش را یهودی میخوانند. با وجود این نمیتوان اینان را (تمامی ایرانیان یهودی را) به عنوان غیر یهودی شناخت. در شرایطی میتوان برای ایرانیان یهودی استثنا قائل شد که بپذیریم در ایران هیچ گاه موضوع یهودیان مطرح نبوده و یهودیانی که از نظر نژادی خالص باشند، در میان آنها وجود ندار.»
تا آن جا که معلوم است، گویا آیشمن سعی داشته تا این دسته از ایرانیان هم به لیست کسانی که باید به مرگ محکوم شوند، اضافه شده و همراه سایر یهودیها نابود شوند.
حساسیت مقامات آلمانی روی یهودیان ایرانی
در این زمان، با این که مصون بودن یا مصون نبودن ایرانیهای یهودی از شر نازیهای آلمانی مشخص نبود، سایر یهودیهای غیر ایرانی هم سعی داشتند تا با گرفتن گذرنامه ایرانی کورسوی امیدی برای رهایی از کورههای آدمسوزی و کارگاههای کار اجباری برای خود به دست بیاورند. همین مسئله باعث شد تا مقامات آلمانی بیشتر از قبل به تکاپو بیافتند.
به مروز زمان و با تلاشهای آیشمن معلوم شد که نه ایرانیان یهودی نباید دل به امید رهایی ببندند و این مسئله به این معنا بود که در صورت پیروزی آلمان نازی یا دستیابی او به خاورمیانه باقی یهودیان ساکن آن هم سرنوشتی جز مرگ ندارند.
یهودیان ایرانی بلژیک در مواجهه با حزب نازی
چیزی نگذشت که ایرانیان یهودی ساکن بلژیک هم با خطر آلمانهای نازی مواجه شدند. این دسته از ایرانیها هم یا به همان نظریه ایرانیان یهودی ساکن آلمان تکیه کردند و تنها خود را پیرو حضرت موسی معرفی کردند و دسته دیگر اینطور تظاهر کردند که پیرو فرقهای از اسلاماند که حضرت موسی را قبول دارد. پس بار دیگر ایرانیهای اروپا توانستند، آلمانها را در تشخیص با مشکل روبهرو کنند.
تبلیغات ضد یهود در ایران
ناگفته نماند که در آن سالها تبلیغات ضد یهود آلمانها راه خودش را حتی به ایران هم پیدا کرد. اما ظاهرا این تبلیغات در آشفتهبازار ایران و در بین روسوفیلها و آنگلوفیلها راه به جایی نبرد. ضمن این که ایران در سپتامبر ۱۹۴۱ به دست متفقین اشغال شد و به دنبال راههای نفوذ آلمان به کشور ما هم محدود شد.
با اشغال ایران به دست متفقین اوضاع ایرانیهای یهودی در اروپا هم رو به وخامت بیشتر رفت و سوئیس در چنین اوضاعی نقش مدافع حقوق ایران را بر عهده گرفت. بنابراین امور مربوط به ایرانیان ساکن آلمان بر عهده سفارت سوئیس در برلین گذاشته شد.
سفارت سوئیس: مدافع یهودیان ایرانی در بحران
سفارت سوئيس هم در این مورد تلاشهای زیادی کرد و بسیار عاقلانه قدم برداشت. از اقدامهای حسابشده سفارت سوئیس میتوان به این اشاره کرد که آنها از استفاده لفظ ایرانیان یهودی یا یهودیان ایرانی خودداری میکردند و به جای آن وابستگان قوم ایرانی موسایی را به کار میبردند. با این تلاشها بود که یهودیان ایران در آلمان توانستند از کوپنهای غذایی استفاده کنند، در حالی که یهودیان افغان یا گرجی از چنین کوپنهایی بیبهره بودند.
دیگر امتیازات یهودیان ایرانی که به لطف سوئیس به دست آمد، مهر نشدن اسم یهود در گذرنامههای آنان بود. سفارت سوئیس ضمن انجام چنین خدماتی در حق یهودیان ایرانی از دولت آلمان رفاهیات انسانیتری را هم برای این دسته خواهان بود.
کلام آخر
در مجموع با وجود کمبود منابع شاید بتوان گفت ایرانیان یهودی در آلمان نسبت به سایر یهودیها اوضاع بهتری داشتند و از رنج کمتری سهم بردند. اما این مطلقا به این معنا نیست که این گروه در رنجی که به یهودیان تحمیل شد، سهیم نبودند و روزگار خوشی را در آلمان نازی میگذراندند.