بانوی مرگ کیست؟ درباره زنی که رکورد شلیک موفق تک تیراندازی دارد بیشتر بدانیم

بانوی مرگ لیودمیلا پاولیچنکو

چطور شد که یک زن اون هم در ۲۴ سالگیش تبدیل شد به قهرمان شوروی در جنگ جهانی دوم؟ قهرمانی که حتی کاخ سفید هم از اون به عنوان قهرمان یاد کرده. تاریخ جنگ پر از موضوعاتیه که آدم رو شوکه می‌کنه. آدمها، اتفاقات و وقایعی که وقتی اونها رو می‌بینیم و می‌خونیم واقعا ممکنه تا چند دقیقه آدم سر جایی که نشسته همونطوری فرو بره و بشینه. مثل چیزایی که امروز می‌خوام درباره یه زن در دوران جنگ جهانی دوم ازش تعریف کنم. ممکنه.

کسی که وقتی توی جنگ آسیب دید و برای یه تورِ متقاعد کننده به آمریکا رفت گفت: “من ۲۵ سال دارم و تا به اینجا ۳۰۹ نظامی فاشیست رو کشته‌ام. آقایان، آیا فکر نمی‌کنید که بیش از حد پشت من پنهان شده‌اید؟”

امروز میخوام درباره بانوی مرگ صحبت کنم. بانوی تک تیراندازی که اسمش در تاریخ ثبت شده.

بانوی مرگ کیست؟

در ژوئن ۱۹۴۱، آلمان نازی به شوروی حمله کرد. لیودمیلا پاولیچنکو (۱۹۱۶-۱۹۷۴) به طور فوری به ارتش شوروی پیوست. به زودی، مهارت‌های تک تیراندازی مرگبار او به او لقب جدیدی را به دست آورد، “بانوی مرگ”.

اسم این زن روس لیودمیلا پاولیچنکو ملقب به بانوی مرگ بود که به عنوان کشنده‌ترین زن تک‌تیرانداز تاریخ ازش یاد میشه. زن‌های زیادی به عنوان تک‌تیرانداز توی تاریخ هستن که میشه درباره اونها هم حرف زد اما پاولیچنکو در صدر اونها قرار می‌گیره.

بریم به دوران نوجوونی پاولیچنکو.

لیودمیلا سال ۱۹۱۶ میلادی به دنیا اومد. اون در دوران نوجوونی همسایه‌ای کنارشون زندگی می‌کردن که یه پسر داشتن.

این پسر خیلی از مهارت‌های تیراندازیش تعریف می‌کرد و به خودش می‌بالید. پاولیچنکو هم یه دختر پر شر و شور و رقابتی که تصمیم گرفت بره و تیراندازی یاد بگیره.

اسم خودش رو در یک باشگاه تیراندازی محلی نوشت و به سرعت انگار که استعدادش شکوفا شده باشه و به نتیجه رسیده باشه، تبدیل شد به یک تیرانداز ماهر.

سال ۱۹۴۱ بود. لیودمیلا در حال تحصیل تاریخ در دانشگاه کیف بود که آلمان به شوروی حمله کرد. ۲ سال از جنگ جهانی دوم گذشته و حالا آتیش جنگ به مرزهای شوروی رسیده.

به همین خاطر و برای جنگ با دشمن، اون تصمیم گرفت که به سرعت به ارتش شوروی ملحق شه. اون برای ثبت‌نام به یکی از پایگاه‌ها رفت اما چیزی که مسئولین اونجا رو به تعجب واداشت این بود که دیدن یه دختر ۲۴ ساله، مثل مدل‌ها، با لباس‌های شیک و به‌روز و مد، اونجا جلوشون وایستاده بود و می‌خواست که به ارتش ملحق بشه.

اونها خیلی باهاش صحبت کردن و سعی کردن متقاعدش کنن که به عنوان پرستار به ارتش کمک کنه و پشت خط مقدم بمونه. اما پاولیچنکو گوش نکرد که نکرد.

خلاصه پاولیچنکو به ارتش پیوست و به خط مقدم رفت اما بهش تفنگ ندادن. یه جوری که انگار «تو برای اینجا مناسب نیستی خاصی» توی رفتارشون باشه، فقط بهش یه نارنجک دادن که بتونه از سنگر دفاع بکنه و ازش خواستن که در سنگرسازی کمک کنه.

اما یه اتفاق همه این ماجراها رو براش از بین برد و اون به عنوان تک‌تیرانداز رسما کار خودش رو شروع کرد.

تو یکی از حمله‌هایی که اتفاق افتاد، یکی از افسرهایی که در سنگر کنار پاولیچنکو بود زخمی شد و تفنگش که یک تک‌تیر دوربین‌دار بود، دست این دختر روس افتاد.

دیگه چی از این بهتر؟

پاولیچنکو تفنگ رو برداشت، توی دوربینش نگاه کرد و اولین شلیکش رو انجام داد. و بلافاصله شلیک بعدی. پاولیچنکو با دو شلیکِ اولِ خودش، دو تا سرباز رومانیایی رو کشت و رسما به عنوان تک‌تیر‌انداز کار خودش رو شروع کرد.

لیودمیلا در طول مدتی که به عنوان تک‌تیرانداز در ارتش شوروی فعالیت کرده، ۳۰۹ شلیک موفق منجر به کشتن داشته که از این تعداد ۳۶ تاشون هم شلیک‌هایی بوده که به سمت تک‌تیراندازهای دشمن انجام داده و اونها رو کشته.

حالا جالبه که این عدد ۳۰۹ تایی کمترین تعداد از شلیک‌های موفقیه که پاولیچنکو داشته. چون برای تایید کشته شدن دشمن، یک فرد مستقل و سومی باید باشه که اون کشتار رو تایید کنه. و این هم همیشه ممکن نیست. بنابراین چیزی که در مورد تعداد شلیک‌های موفق پاولیچنکو میشه گفت، عددی در حدود ۵۰۰ نفره.

حالا شاید براتون باز هم جالب باشه که اون تنها در یک سال خدمت، در طی محاصره اودسا و محاصره
سواستوپل، به همه این شلیک‌های موفق رسیده.

اما در یکی از عملیات‌های که اتفاق می‌افته اون مجروح میشه. بعد از مجروح شدنش، دولت شوروی اون رو با استفاده از یک زیردریایی از سواستوپل خارج می‌کنه.

دیگه حالا اون خیلی معروف شده. خیلی‌ها میشناسنش و یه جورایی به قول امروزی‌ها، سلبریتی شده.

به همین خاطر دولت شوروی هم میخواد که اون رو زنده نگه داره. به همین دلیل هم هست که اون رو از سواستوپل خارج می‌کنن. اما بقیه بخشی که پاولیچنکو در اون خدمت میکرد، ظرف یک ماهِ بعد همشون کشته شدن و از بین رفتن. حتی الکسی سیتنسکو، همسر و همرزمش که اون هم یک تک‌تیرانداز بود.

بعد از این اتفاق، اون شروع کرد به بقیه تک‌تیراندازها آموزش دادن. سال ۱۹۴۲ هم به آمریکا، کانادا و بریتانیا سفر کرد تا متفقین را متقاعد کند که به جنگ بپیوندند. البته که بریتانیا در جنگ بود اما آمریکایی‌ها رو باید تهییج و ترغیب می‌کردن تا پا به جنگ بذارن.

اون به آمریکا رفت تا بتونه جبهه دومی را علیه آلمان ها باز کنه. در جریان بازدید از کاخ سفید مورد استقبال رئیس جمهور آمریکا فرانکلین روزولت و بانوی اول آمریکا قرار گرفت.
لیودمیلا اولین شهروند شوروی بود که توسط رئیس جمهور ایالات متحده پذیرفته شد.

بانوی اول، النور روزولت، لیودمیلا را به یک تور در سراسر ایالات متحده دعوت کرد تا تجربه‌های خودش رو از جنگ با بقیه به اشتراک بذاره. جالب اینجاست که لیودمیلا و النور با هم دوست شدند و سال ۱۹۵۷ که النور برای سفر به شوروی رفته بود، به دیدار لیودمیلا رفته.

بعد از جنگ، لیودمیلا به عنوان یک مورخ شروع به کار کرد. اون زندگی‌نامه‌ای درباره تجربه دوران جنگش نوشت. متاسفانه او از افسردگی، PSTD (اختلال استرس بعد از سانحه) و اعتیاد به الکل رنج می برد.

جنگ و از دست دادن همسرش در جریان محاصره سواستوپل زخم های عمیقی بهش وارد کرده بود و بالاخره در سن پنجاه و نه سالگی در سال ۱۹۷۴ بر اثر سکته از دنیا رفت.

لیودمیلا هیچ‌وقت از کشتن سربازان دشمن پشیمان نشد، چون جنایت‌هایی که آلمانی‌ها مرتکب می‌شدن رو دیده بود ولی همیشه از مخالفین کشتار حیوانات بود و بهش اعتراض می‌کرد.