عشایر غرب ایران در جنگ جهانی

عشایر غرب ایران در جنگ جهانی

کم‌تر کسی از مبارزات عشایر غرب ایران در جنگ جهانی علیه متفقین شنیده است. در جنگ جهانی اول هنگامی که بی‌طرفی ایران به دست متحدین و متفقین نقض شد، ایرانیان زیادی در داخل و خارج کشور دست به اعتراض زدند. دراین‌بین نقش دلیران دشتستان و تنگستان در جنوب و همین‌طور جنگلیان در گیلان همواره مورد توجه بوده و یاد ایستادگی‌های عشایر در بین نام این دو قیام نادیده گرفته شده است.

    بعد از هجوم دولت‌های خارجی به کشور، بومیان و عشایرانی که بر سر راه آنان قرار داشتند، چون دولت تهران را ضعیف و حتی بی‌تفاوت دیدند، تصمیم گرفتند برای حفظ استقلال و منافع خود وارد مبارزه شوند. شاید این دسته از مردم ایران تنها گروه انسجام یافته‌ای بودند که می‌توانستند هرچند پراکنده در مقابل دولت‌های درگیر در جنگ بایستند و کار آن‌ها را دچار اختلال کنند.

   هرچند تلاش ایلات غربی ایران از لحاظ گستردگی با قیام تنگستانی‌ها در بوشهر و جنگلی‌ها در گیلان قابل‌مقایسه نیست و هرچند که نیروهای متخاصم با گذشت زمان در بین عشایر نفوذ کردند و از مردم علیه مردم استفاده کردند، با این حال مقاومت این دسته در وضعیتی که مردم ایران در ظلم و فقر مطلق به سر می‌بردند، تحسین برانگیز است.

عشایر و ایلات ایرانی کجا ایستادند؟

خیلی زود و با شروع جنگ، عشایر ایران اعلان بی‌طرفی حکومت را نادیده گرفتند و این مسئله بهانه‌ای شد برای متجاوزان تا حضور خود را در ایران توجیه کنند. تلاش‌های عشایر در متحد بودن با یکدیگر هم عمری طولانی نداشت و همین تفرقه بین آن‌ها دوباره به حضور موثر مهاجمان کمک کرد.

    دولت‌های خارجی هنگام عبور از نواحی مرزی در غرب ایران تا جای ممکن به غارت مردم بومی می‌پرداختند و معیشت و اقتصاد شکننده این مردم را متلاشی می‌کردند. مردم هم که دست‌های خالی‌شان از همه جا کوتاه و پشتشان خالی‌تر از همیشه بود، دست به مقابله به مثل می‌زدند. به‌عنوان‌مثال، زمانی که روس‌ها به شمال غرب کشور تجاوز و تغذیه مردم را با مشکلی جدی رو‌به‌رو کردند، عشایر کردستان، گروس و گلباغی دست به شورش زدند. در مورد مقاومت بیرانوندها نیز آمده است که:

   «رشادت فوق‌العاده لرها (بیرانوندها) که تحت ریاست دو تن از عجیب‌ترین روسای قبیله معروف بیرانوند قزاقان را مرتب می‌زدند، تسمه از گرده افراد قشون دولتی کشیده بود و هر روز عده زیادی از آن‌ها با فجیع‌ترین وضعی جلوی چشم هم‌قطاران به خاک و خون می‌غلتیدند و گلوله به این رویین‌تنان بلوط‌خور کوهستانی کارگر نبود.

وقتی که صدای رسای عشایر به گوش دولت تهران نرسید

مردم این نواحی بارها شکایت نیروهای روس و انگلیس را به تهران بردند و پیک‌ها و تلگراف‌های زیادی برای مسئولان فرستادند. مثلا مردم اراک وضع خود و جنایات روس و عثمانی را به مستوفی اعلام کردند یا رئیس ایل مامش در مراغه قتل و غارت شدن اهالی مراغه، اشنویه، لاهیجان و به آتش کشیده شدن روستاها را با تلگرافی به رئیس‌الوزرا اطلاع داد. اما از دست هیچ یک از ماموران حکومتی کاری بر نمی‌آمد و اگر هم برمی‌آمد، این ماموران و حکام قصد دشمن شدن با نیروهای قدرتمندی چون روس‌ها و انگلیس‌ها را نداشتند.

دولت آلمان و عشایر ایران، دست در دست، علیه دشمنی مشترک

در این بحبوحه، دولت‌های روس، انگلیس و آلمان که از نقش و اهمیت عشایر باخبر بودند، سعی داشتند به هر طریقی آن‌ها را بیش از پیش از دولت مرکزی جدا کرده و نظر آن‌ها را به خود جلب کنند. در این بین، بعضی به روس و انگلیس متمایل شدند و برخی دیگر از مردم – خصوصا در غرب و جنوب ایران – برای بیرون آمدن از زیر سلطه انگلستان و روسیه به آلمان‌ها و ترک‌ها نزدیک‌تر شدند.

    تحریک و تبلیغ علمای مسلمان بغداد و استانبول هم در جلب نظر مردم ایران بی‌تاثیر نبود. فتواهای روحانیون در خوزستان و فارس توانست عده زیادی از عشایر را علیه متفقین بسیج و مسلح کند. 

    گفتیم که با عبور نیروهای متخاصم از مرز و پا گذاشتن به ایران عشایر تنها گروه‌های مقاومت علیه آنان بودند و در یک نگاه می‌توانیم عصر قاجار را دوره جنگاوری‌های عشایر بدانیم که توان نظامی‌گری بالایی داشتند. این توان آن‌ها را تا حد زیادی مستقل می‌کرد و به جنگ وا می‌داشت.

    آلمان‌ها هم از این روحیه ایلات استقبال کردند و توانستند مناطق لرستان، کرمانشاه و همدان را تحت سلطه و تبلیغات خود بگیرند و مردم را بر ضد متفقین مسلح کنند. این اقدام متحدین هیچ نتیجه‌ای جز سخت‌گیری بیش‌تر روس افزایش نیروهای آن‌ها، تشکیل پلیس جنوب به دست انگلیس‌ها برای مقابله با آلمان، سرکوب گسترده عشایر و بر باد رفتن معیشت مردم نداشت. چراکه در آخر ورق برگشت و سیاست‌های آلمان به شکست انجامید.

منابع

http://noo.rs/