جنگ جهانی اول – قسمت ۵ – نبرد تاننبرگ

بیست و هفتم آگوست ۱۹۳۳ در پروس شرقی آدولف هیتلر و هرمان گورینگ که هر دو از سربازان جنگ جهانی اول بودند، در این روز در محلی که برای یادبود نبرد تاننبرگ ساخته شده بود از مارشال هیندنبرگ تجلیل کردند.

اگر قسمت‌های اول پرچم سفید رو شنیده باشید درباره هیندنبورگ یه کم صحبت کردیم.

هیندنبورگ در شهر پوزنان که در آن دوران از شهرهای پادشاهی پروس بود، به دنیا آمد و در ۱۸ سالگی وارد ارتش پادشاهی پروس شد. او در جریان جنگ جهانی اول در کنار اریش لودِن‌دُرف، رهبری نظامی آلمان را بر عهده داشت.

بعد از جنگ جهانی اول به درجهٔ مارشالی ارتقا پیدا کرد و به‌عنوان فرمانده قوای آلمان منصوب شد. در سال ۱۹۲۵ به ریاست‌جمهوری جمهوری وایمار برگزیده شد و هیتلر را به سِمَتِ صدر اعظم آلمان منصوب کرد.

هیندنبورگ در ۲ اوت ۱۹۳۴ در سن ۸۶ سالگی درگذشت. بعد از درگذشت هیندنبورگ بود که هیتلر حکومت ناسیونالیستی را در آلمان برقرار کرد.

اما برگردیم به تاننبرگ.

نبرد تاننبرگ و انتقام بزرگ آلمان

 

هیتلر معتقد بود که تاننبرگ یک نماده. چون سرنوشت آلمان در سال ۱۹۱۴ از همین نقطه رقم خورده بود. نبرد تاننبرگ در سال ۱۹۱۴ یکی از حیاتی‌ترین مراحل زندگی مارشال هیندنبرگ و همینطور جنگ جهانی اول بود.

حالا میلیونها نفر تو چاه عمیق جنگی افتاده بودند که به اونها توسط سردمدارها قول داده شده بود که کوتاه و سریعه و براشون افتخار آفرین. از همین حرفایی که همیشه زده میشه اما آخرش جز سرافکندگی و ترس و شکست، چیزی برای مردم به همراه نداره.

اون چه از نبردها تا الان که تقریبا یکی دو ماه از جنگ جهانی اول میگذره گفتیم، نبردهای جبهه غربی بوده یعنی درگیریهای سمت غرب اروپا. اما به فاصله چند روز قبل از درگیریهای مارن و رودخونه Aisne، در شرق اروپا که به جبهه شرقی شناخته می‌شد هم آتش جنگ، تند بود و درگیری مهمی در جریان. نبردی موسوم به نبرد تاننبرگ.

شاید دیدنیترین و کاملترین پیروزی آلمان در جنگ جهانی اول، محاصره و انهدام ارتش دوم روسیه در اواخر اوت ۱۹۱۴ در نبرد تاننبرگ بود که عملاً به تهاجم روسیه به پروس شرقی قبل از شروع واقعی اون پایان داد.

تا امروز دو نبرد حماسی در محلی به نام تاننبرگ اتفاق افتاده. اولی‌اش، در سال ۱۴۱۰ میلادی، این سرزمین شاهد شکست یک نظام مذهبی آلمانی به نام شوالیه‌های توتونیک به دست اسلاوها و لیتوانیایی‌ها بود.

اما پونصد سال بعد، آلمان انتقام خودش رو در یکی از اولین نبردهای جنگ جهانی اول در همین منطقه گرفت.

زمانی که یک ارتش آلمانی به تنهایی تونست دو نیروی ارتش مهاجم روسیه رو که خیلی بزرگتر از خودش بود رو در اوت ۱۹۱۴ در هم بشکنه. با اینکه این پیروزی آلمان در جنگ جهانی اول صدها سال با اونچه در سال ۱۴۱۰ اتفاق افتاده بود، فاصله داشت. اما  قیصر آلمان نتونست در برابر این انتقام مقاومت کنه و اسم این نبرد رو گذاشت تاننبرگ. هرچند سالها بعد یک عملیات به همین نام دوباره در جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد.  تاننبرگ الان یک منطقه در خاک لهستانه.

عملیات تاننبرگ در جنگ جهانی دوم، اسم رمز عملیات نابودکردن شهروندان لهستانی توسط آلمانِ نازی در اوایل جنگ جهانی دوم بود. این کشتار بر اساس لیستی که گشتاپو از دو سال قبل از شروع جنگ تهیه اون رو شروع کرده بود صورت ‌گرفت.

لیست اصلی بیشتر از ۶۱ هزار نفر از شهروندان لهستانی رو دربرمی‌گرفت؛ از جمله فعالان، معلمها، بازیگرها، افسران سابق. بعضی آلمانی‌های ساکن لهستان هم در تهیه این لیست مشارکت داشتند.

اما امروز تمرکز ما به روی نبرد تاننبرگ در سال ۱۹۱۴ هستش.

داستان از این قرار بود که روسها وقتی متوجه شدند که آلمانها در جبهه غربی با فرانسویها درگیر هستند، فرصت رو در این دیدند که برای تقسیم نیروهای آلمانی به پروس شرقی حمله کنند.

وقتی که جنگ جهانی اول شروع شد، روسیه و بریتانیا با فرانسه علیه قدرتهای مرکزی آلمان، اتریش-مجارستان و امپراتوری عثمانی متحد شدند، این رو دیگه تا الان فهمیدیم و بهش هم چند باری اشاره کردم.

استراتژی حمله آلمان، معروف به طرح اِشلیفن که توی قسمت دوم تا حدی ازش گفتم ، جمع‌آوری نیروهای برتر خودش در غرب و حمله به فرانسه از طریق کشور  بی‌طرف بلژیک بود. بعدش ارتش پیروز آلمان برای عقب روندن روسها از راه آهن شرق راهی جبهه شرقی میشن. حداقل برنامه این بود.

اما ماشین نظامی آلمان اشتباه محاسبه کرد وقتی فکر کرد که چقدر آسون میتونه از بلژیک وارد فرانسه بشه. ملت بی‌طرف در نبرد ۱۰ روزه لیژ، که اولین نبرد رسمی جنگ جهانی اول بود، شجاعانه علیه حملات همه جانبه آلمانیها جنگیدند، که همین برای نیروهای بریتانیایی و فرانسوی وقت خرید تا خطوط دفاعی خودشونو تقویت کنند.

در همین حین، آلمان هفت ارتش از هشت ارتش خودشو به غرب فرستاده بود و معتقد بود که حداقل شش هفته طول میکشه تا ارتش کُند روسیه نیروهای خودشو بسیج کنه و به شرق حمله کنه. تنها ارتش آلمان که به منطقه مرزی روسیه معروف به پروس شرقی اعزام شد، ارتش هشتم به رهبری ژنرال ماکسیمیلیان فون پریتویتز بود.

جی لاکنور، مورخ نظامی در دانشگاه تمپل می‌گه: «آنچه رخ داد این بود که روس‌ها خیلی سریع‌تر از آنچه آلمان‌ها انتظار داشتند بسیج شدند. همچنین، ارتش هشتم ضعیف‌ترین ارتش آلمان بود. این ارتشی از تعداد زیادی از نیروهای ذخیره و نیروهای پادگان بود، افرادی که معمولاً برای دفاع از مواضع ثابت منصوب می شدند.

زمانی که آلمانی‌ها متوجه شدند روس‌ها با دو ارتش، یکی در شمال و دیگری در جنوب، به پروس شرقی حمله می‌کنند، به پریتویتز دستور دادند که در ۲۰ اوت ۱۹۱۴ در نبرد گومبینن به ارتش اول روسیه حمله کند. هر دو طرف متحمل خسارات سنگین شدند و پریتویتز که ارتش دوم روسیه را در راه تصور می کرد، کنترل خودش را از دست داد.»

پریتویتز بی‌تفاوت نبود، اما اون در نبرد گامبینن متحمل شکست شده بود و به این نتیجه رسید که در مقابل این دو ارتش که از روسیه به سمتش میان، عقب‌نشینی تنها گزینه است.

حمله روسیه به خاک آلمان دو جانبه بود. ژنرال سامسونوف شروع به بردن ارتش دوم خودش به گوشه جنوب غربی پروس شرقی کرده بود. در حالی که ژنرال رننکمپف با ارتش اول به سمت شمال شرقی اون پیشروی کرد.

دو ارتش برنامه‌ریزی کرده بودند که در حمله به ارتش هشتم آلمان ژنرال پریتویتز، رننکمپف از جلو پیشروی کنه، در حالی که سامسونوف؛ ارتش هشتم آلمان رو از عقب غافلگیر کنه.

این طرح اولیه روسها بود. با این همه، رننکمپف بعد از یک پیروزی ناچیز در برابر ارتش هشتم در نبرد گامبینن، تغییراتی رو ایجاد کرد، اون برای تقویت نیروهاش یک استراحتی به ارتشش داد.

در پروس شرقی در شمال آلمان خبر پیشروی روسها، ساکنین آلمانی رو به واهمه انداخت. بین اونها شایعه شده بود که روسها همه اموال مردم رو غارت و به زنها تجاوز میکنند.

دستگاه تبلیغاتی آلمان در سینماها تصاویری از یک روس وحشی در حین تجاوز رو به تصویر کشید و مخاطب رو تا سر حد مرگ وحشتزده میکرد. با این همه پیشروی روسها منظم و منسجم بود و این پیشروی فشار رو از روی دوش فرانسه کم میکرد که در اون زمان خودشونو برای حمله آلمانها داشتند آماده میکردند و این اعتقاد راسخ روسها به مذهبشون و تزار باعث شد تا صدها کیلومتر پیاده‌روی کنند و برلین رو در خطر سقوط قرار بدن. اکثر این سربازها روستایی و بی‌سواد بودند و حتی بلد نبودند که وصیتنامه‌ای برای خودشون بنویسند. اونها فقط میدونستند که برای تزار میجنگند و باید به برلین برسند.

سولژنیتسین نویسنده معروف روس که به خاطر انتقاد از استالین، بیست سال در تبعید به سر برده بود و بعدها برنده جایزه نوبل شد، حال و هوای جنگ جهانی اول رو اینطور توصیف میکنه:” ارتش روسیه شبیه یک روستاست و فرماندهان حکم خان و ملاکها رو دارند و تا وقتی که بزم و غذا فراهم است کسی اعتراضی ندارد.”

جایگاه پریتویتز بعد از اقدامات ضعیفش در جریان نبرد گومبینن متزلزل شده بود و چون از محاصره میترسید، دستور عقب نشینی به رودخانه ویستولا رو داد.

افسر ارشد،  یعنی رییس ستاد ارتش کل آلمان فن مولتکه، پریتویتز رو از فرماندهی برکنار کرد و این همون موقعی بود که ژنرال پل فون هیندنبرگ افسانه‌ای  رو که در شصت و هفت سالگی به سر می‌برد، از بازنشستگی فراخوند تا به همراه مغز متفکر نظامی‌اش به نام اریش لودندورف، که تازه از پیروزی آلمان در نبرد لیژ، برگشته بود  و شایستگی خودش رو در اون نبرد ثابت کرده بود، جایگزین پریتویتز بشن. این نکته برای آلمانی‌های مهم بود که عقب‌نشینی یک گزینه برای اونها نیست.

بعد از ورود هیدنبرگ به پروس شرقی در ۲۳ آگوست، بلافاصله تصمیم پریتویتز برای عقب‌نشینی رو لغو کرد و به جای اون تصمیم گرفت تا برنامه عملیاتی‌ای رو که توسط سرهنگ ماکسیمیلیان هافمن، معاون رئیس عملیات پریتویتز تهیه شده بود، اجرایی کنه. با این که هیندنبورگ و لودندورف اعتبار زیادی برای اقداماتشون در تاننبرگ دریافت کردند، اما نقشه واقعی حمله با اون جزئیات توسط هافمن طراحی شده بود.

اون طرف میدون نبرد هم خیلی البته اوضاع خوب نبود. از سمت روسها هم اشتباهات اساسی رخ داده بود.

بزرگترین خطای روسیه پخش دستوراتشون  از طریق فرکانسهای رادیویی باز بود. اونها پیامها رو بدون کدگذاری رد و بدل میکردند این اتفاق نتیجه سردرگمی در مورد پیامهای رمزگذاری شده بود. با رهگیری این پیام‌ها، آلمانی‌ها متوجه شدند که ارتش اول روسیه اونطور که انتظار می‌رفت، ارتش هشتم آلمان رو تعقیب نمی‌کنه، بلکه به سمت شمال به سمت شهر کونیگزبرگ پروس در حال چرخشه.

لودندورف، استراتژیست درخشان آلمانی، فرصت رو مغتنم دید. دو ارتش روسیه در زمین‌های چالش‌برانگیزی که معروف به دریاچه‌های ماسوری بود از هم جدا شده بودند و همین موضوع پیشرفت اونها رو کند کرده بود. لودندورف و هیندنبرگ با علم به اینکه ارتش اول روسیه در راه شمال به سمت کونیگزبرگه، تصمیم گرفتند که بیشتر ارتش هشتم آلمان رو برای حمله به ارتش دوم روسیه در جنوب دریاچه‌ها آماده کنند.

هیدنبرگ و لودندورف ظاهری آرام و خالی از ترس داشتند. چون از گروه قوی و سرسختی که از ارتششون ساخته بودند،کاملا مطمئن بودند. برای آلمان این یک اتحاد فرخنده بود.

هیدنبرگ و لودندورف میدونستند که تعداد نفراتشون کمه و به اندازه کافی نیست. در اون زمان فقط 200 هزار سرباز تحت فرماندهی اونها بود و این تعدا به اندازه نصف ارتش روسیه بود.

اما اونها تسلیحات بهتری داشتند و با سرعت بیشتری میتونستند سربازانشون رو به نقاط حیاتی و راهبردی برسونند. سربازها روحیه‌های خوبی داشتن و اغلبشون اهل پروس شرقی بودند و حاضر بودند که از سرزمین مادری‌اشون دفاع کنند.

لودندورف یک کشتی هوایی رو به منطقه اعزام کرد. این کشتیهای غول‌پیکر هوایی به شناسایی قدرت دشمن کمک میکردند. همینطور آلمانیها توانایی مخابره اطلاعات رو هم داشتند. از سمت دیگه دو ارتش روسیه برای پشتیبانی از هم، با همدیگه خیلی فاصله داشتند و اختلاف و کینه دو فرمانده روسی مانع از هماهنگی اونها هم شده بود.

برای همین ارتش آلمان برای حمله فرصت مناسبی به دست آورد. اول آلمانها به ارتش ژنرال سامسانوف که در نزدیکی تاننبرگ اردو زده بود حمله کردند. در عرض سه روز آلمانها نود هزار روس رو به اسارت گرفتند و نزدیک به سی هزار روسی هم مجروح و کشته شدند. ارتش دوم روسیه هم به همین شکل از آلمان شکست خورد و این شکست برای فرانسه و بریتانیا که متحد روسیه بودند، به هیچ عنوان خوشایند و امیدوارکننده نبود، ولی سعی کردند که این غم توام با خشم رو پنهان کنند.

لاکنور که یه کتابی به نام «اژدهاکش: افسانه اریش لودندورف در جمهوری وایمار و رایش سوم» نوشته، میگه: «استدلال من این است که لودندورف مغز این عملیات بود. او یک افسر ستادی فوق‌العاده باتجربه بود و موفق به کسب صلیب Pour le Mérite ، نوعی مدال افتخار، برای رهبری‌اش در لیژ شده بود.»

فرماندهان روسی آماتور نبودند، اما ارتباطات ضعیف، مسیرهای تدارکاتی کند و ناامیدی از جابجایی یک ارتش بزرگ (به علاوه توپخانه سنگین) پیاده و سواره در زمین های صعب العبور باعث شد تا با مشکل مواجه بشن. ژنرال الکساندر سامسونوف، مسئول ارتش دوم روسیه در جنوب، دقیقا به داخل دام لودندورف افتاد و اجازه داد افرادش کاملاً محاصره بشن.

لاکنور می‌گه که سامسونوف فرماندهی ۱۵۰ هزار نفر رو در ارتش دوم روسیه داشت و کمتر از ۱۰ هزار نفر به روسیه برگشتند. تخمین زده می‌شه که ۵۰ هزار سرباز روسی در طی این نبردهای وحشتناک کشته شدند و ۹۲ هزار نفر دیگه توسط آلمان به عنوان اسیر جنگی به آلمان برده شدند.

سامسونوف که قادر به رویارویی با تزار و توضیح شکست وحشتناکی در تاننبرگ خورده بودند، نبود. برای همین به تنهایی وارد جنگل شد و با تپانچه افسرش خودشو کشت. جسدش یک سال بعد کشف شد و توسط صلیب سرخ به روسیه بازگردونده شد.

اما مشکلات روسیه هنوز تمام نشده بود. تازه بعد از پیروزی در تاننبرگ، ارتش هشتم آلمان به سمت شمال حرکت کرد و ارتش اول روسیه رو در نبرد دریاچه‌های ماسوریان شکست داد. ارتش روسیه با بی‌نظمی عقب‌نشینی کرد و ده‌ها هزار نفر رو به عنوان اسیر جنگی از دست داد.

آلمانیهای آواره بعد از نبرد تاننبرگ به خونه‌هاشون در پروس شرقی برگشتند. اما اغلب این خونه‌ها تخریب و غارت شده بودند. سرنوشت اونها روی روحیه بقیه مردم آلمان تاثیر گذاشت و به همین علت سه برابر جیره بقیه سربازهای آلمانی به سربازان آواره پروس شرقی جیره داده میشد. اونها شاهد مرگ ده هزار نفر از همرزمانشون بودند. ژنرال هیدنبرگ بعد از نبرد تاننبرگ، تبدیل به یک قهرمان ملی شد و به درجه سپهبدی نائل شد و در این بین لودندورف که متفکر اصلی این نبرد بود، نادیده گرفته شد. اما هیدنبرگ معترف بود که اگه شانس با اونها همراه نمید اون ممکن بود تبدیل به منفورترین انسان آلمان بشه.

ارتشهای اول و دوم روسیه بعد از این دو نبرد عملاً وجود خودشونو از دست دادند. این یک شکست ویرانگر بود. روس‌ها با وجود برتری عددی در مقابل آلمان‌ها قرار گرفتند و چیزی به دست نیاوردند، این یعنی بدتر از هیچ.

هیندنبورگ و لودندورف، که الان دیگه قهرمانان ملی آلمان بودند، از قیصر درخواست کردند که پیروزی اولیه رو  نبرد تاننبرگ نام‌گذاری کنه صرفاً به خاطر  همون “منافع اسطوره‌ای”  که براتون گفتم، این تلافی آلمان برای شکست سال 1410 بود. بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی اول، تاننبرگ اهمیت نمادین بیشتری پیدا کرد.

از اونجایی که نبرد در خاک آلمان رخ داد، این استدلال کاملاً غیرصادقانه رو برای آلمان فراهم کرد که جنگ به اونها تحمیل شده، که غول روسیه به اونها حمله کرد و این یک جنگ دفاعی بود.

هیندنبورگ و لودندورف، بعدها تا پایان جنگ به همه دنیا و تاریخ ثابت کردند که اونها در واقع رهبران اصلی آلمان بودند.

در دهه 1920، آلمانی که به طرز فزاینده‌ای روزگارش تلخ‌تر و سیاهتر می‌شد، یک بنای یادبود عظیم در تاننبرگ ساخت و جسد هیندنبرگ در اونجا به خاک سپرده شد (برخلاف میل خانواده‌اش). ولی آدولف هیتلر اسم اون رو به «یادبود رایش» تغییر داد، اما در سال 1945 قبل از اینکه ارتش متجاوز سرخ بتونه اون رو بسوزونه، تخریبش کرد.

بعد از شکست تاننبرگ در مقر فرماندهی روسیه که در بین جنگلها مخفی شده بود؛ نیکلای دوم با قطار شخصی‌اش که در بین درختان مخفی شده ریل کشی شده بود، با عموی خودش که فرمانده ارتش روسیه بود، ملاقات کرد. عموی تزار یک خودرای غول پیکر با قد بلند و شانه‌های پهن بود. اون معتقد بود که عامل اصلی شکست اونها در نبرد تاننبرگ تقصیر ارتش روس نبوده و بدشانسی آورده بودند. باورش این بود که دشمن اصلی اونها اتریشه. چون که اتریش اولین بار آتش جنگ رو در منطقه افروخته بود. پس برای رسیدن به برلین باید از اتریش عبور کرد. بعد از این بود که روسها تونستند ایالت گالیشا که در اون زمان جزو ایالات تحت سلطه اتریش بود رو تصرف کنند

لاکنور در کتابش میگه: « آلمانیها دو حمله از جناحین را آغاز کردند. این ارتش روسیه را به‌عنوان یک برآمدگی تصور کنید که به آلمان فشار می‌آورد و آلمان‌ها به نقطه‌ای حمله می‌کنند که برآمدگی آغاز می‌شود و آلمان اکثریت قریب به اتفاق نیروهای روسی را از وسط به دو نیم تقسیم می‌کند. به دلیل مشکلات ارتباطی، فرماندهان روسی تا نیمروز نمی‌دانستند که حمله بزرگی به جناح آنها در حال جریان است.»

سواره نظام روسیه دویست کیلومتر در خاک اتریش پیشروی میکنه و در نهایت اتریش 400 هزار کشته و مجروح و اسیر به جا گذاشت. اغلب این افراد از مردم اسلاو بودند که در ارتش اتریش خدمت میکردند. از جمله مردم چک و اسلواکی و کرواتها و بوسنیایی‌ها.

دستگاه تبلیغاتی روسیه یک فیلمی رو از یک زندانی اتریشی پخش کرد که با یک سرباز روس در حال معاشرته. هر دو نفر اونها از نژاد اسلاو بودند، ولی با یکدیگه به جبر روزگار دشمن شده بودند. این فیلم نشون دهنده تمایل روسها برای متحد شدن با اسلاوها در زیر پرچم روسیه بود. نیکلای دوم از پیروزی در برابر اتریشیها خوشحال بود. پیروزی‌ای که برای رسیدن به اون در عرض سه هفته 200 هزار روسی جون خودشون رو از دست داده بودند.