جنگ جهانی اول – قسمت ۸ – چاناق‌قلعه غیرقابل عبوره

«دشمن امروز به سوی ما پیشروی خواهد کرد. ما آماده بودیم. همه ساکت بودن و فقط یه لبخندِ خشک به چهره داشتن. مصطفی علی و بقیه سربازها در حال کشیدن آخرین سیگارشون قبل از جنگ بودن.

بارانی از گلوله از هر طرف درحال ردوبدل شدن بود و ما تو اون شرایط فقط شاید یکم وضعیت بهتری از یک گوسفند داشتیم، تنها فرق ما این بود قبل سربردین و کشته شدن، دست و پای ما باز بود.

ما تو سنگر‌های خودمون اماده دفن شدن بودیم و مرگ هر لحظه به ما نزدیک تر میشد»

چاناق‌قلعه غیرقابل عبوره

وقتی جنگ جهانی اول شروع شد وضعیت در امپراتوری عثمانی اصلا خوب نبود و سیاست مدارها دو دسته شده بودن؛ دسته اول به سرکردگی سعیت حلیمِ نخست وزیر، معتقد بودن عثمانی توان ورود به یه جنگ بزرگ رو نداره و دسته دیگه دوم با سرکردگی انور پاشا معتقد بودن عثمانی باید وارد جنگ بشه.

اما تلاش سعیت حلیم در واقع کار بیهوده ای بود یا به قول ما ایرانی‌ها نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود.

چون انور پاشا روز ۲ اوت پیمان همکاری مشترکی رو با آلمان امضا کرده بود.

حلیم تلاش‌های زیادی کرد اما قدرت تو دست پاشا بود. اون پشتیبانی جمال پاشا فرمانده نیروی دریایی و طلعت پاشا فرمانده ژاندارمری رو داشت و همین موضوع باعث شد عملا پاشا حرف خودش رو به کرسی بشونه

از طرفی انگلیس بعد از شروع جنگ جهانی، 2 کشتی جنگی که متعلق به عثمانی بود و قرار بود برای اونا تکمیل کنه رو مصادره کرده بود و همین باعث شده بود ترک‌ها از انگلیسی‌ها عصبانی بشن و حضور افسرهای آلمانی تو سازمان رزم عثمانی و مشاوره‌های اونا طی جنگ بالکان باعث شد افسرهای عثمانی، طرف آلمانی‌ها باشن و شرایط برای انور پاشا بهتر از قبل شد.

طی هفته‌ها عثمانی شروع به مین گذاری آب‌های خودش کرد و اجازه عبور به کشتی‌های متفقین رو نمیداد. از طرف دیگه افسر‌هایی از طرف آلمان به این کشور اعزام شدن تا به ارتش عثمانی برای ورود به جنگ کمک کنن؛ این اتفاقات که به سرعت طی چند هفته افتاد باعث شد کشور‌های غربی متوجه خطر عثمانی بشن ولی حداقل میشه میگفت اونا اقدام خاصی نکردن و همین موضوع باعث شد عثمانی پیش دستی کنه.

روز 25 اکتبر انور پاشا به دریاسالار سوچون دستور داد تا همه نیروهای خودش رو آماده کنه و آماده حمله به روسیه باشه تا موقعیتِ مناسب برسه.

این موضوع از همه مخفی بود و بالاخره روز دوم نوامبر، نیروی دریایی عثمانی به نیروی دریایی روسیه تو بندر سواستوپول حمله کرد و این حمله باعث شد روس‌ها ۲ تا کشتی جنگی و ۱۵ کشتی غیر نظامی‌شون رو از دست بدن.

همون روز روسیه به عثمانی اعلام جنگ کرد و ۵ روز بعد انگلستان و فرانسه هم این کارو انجام دادن و انور پاشا رو به آرزوی خودش یعنی پیوستن به متحدین رسوندن.

بعد از این ماجرا بسیج نیروها شروع شد و روسیه شروع به جمع کردن نیروهای خودش پشت مرز عثمانی تو قفقاز کرد و اولین جرقه جنگ روز 2 نوامبر زده شد.

بیاید یه کمی درباره انور پاشا بیشتر بدونیم که بفهمیم این همه ماجرا چطوری زیر سر این یه نفر بوده

انور پاشا سال ۱۸۸۱ در شهر قسطنطنیه بدنیا آمد؛ پدرش یک دادستان بود و مادرش خانه دار. از مدرسه نظامی عثمانی در سال ۱۹۰۲ فارغ التحصیل شد و با کمک عموش هلیل پاشا به حزب جوانان ترک پیوست. پاشا به سرعت در حزب پیشرفت میکرد و در سال ۱۹۰۸ به سِمَت بازرس کل سازمان رسید و در همون سال با تبدیل شدن به یه انقلابی جوون شروع به پخش کردن اعلامیه کرد و بین مردم و افسران ارتش طرفداران زیادی پیدا کرد. طوری که موفق شد دولت مرکزی رو مجبور کنه تا قانون اساسی رو بازنویسی کنه.

پاشا سال ۱۹۰۹ به سِمَت وابسته نظامی عثمانی در آلمان رسید و طی همین دوره موفق شد روابط دوستانه ای با قیصر برقرار کنه و همین دوستی بعدها باعث ورود عثمانی به جنگ جهانی اول شد.

اون تا سال ۱۹۱۱ در برلین بود اما با شروع جنگ عثمانی و ایتالیا که با شکست عثمانی تموم شد، برای دفاع از لیبی که اون دوره مستعمره عثمانی بود به لیبی رفت و به خاطر خدمات خوب خودش به درجه سرهنگی رسید. بعد از اون طی جنگ بالکان و شکست ترک‌ها از اتحادیه بالکان اون با کمک حزب جوانان ترک تصمیم به کودتایی گرفت که بعدها به کودتای سه پاشا معروف شد.

طی این کودتا انور پاشا با کمک طلعت پاشا و جمال پاشا با حمله ناگهانی به ساختمان دولت مرکزی، ناظم پاشا وزیر جنگ را کشتند و کمیل پاشا رو مجبور کردن تا استعفا بده.

این حرکت باعث شد انور پاشا بیشتر از قبل دیده بشه و حزب جوانان ترک هم عملا قدرت رو در کشور در دست خودش داشته باشه.

اما بالاخره سال ۱۹۱۴ رسید و انور پاشا که توافق مخفی با آلمانها داشت، وارد جنگ شد. عثمانی طی اون سال ها در بدترین وضعیت خودش بود و همین باعث میشد که از نظر تسلیحات ضعیف عمل کنه.

از طرف دیگه تصمیمات انور پاشا در جنگ فاجعه بود و باعث شد نیزوهای اونا طی درگیری های مختلف شکست‌های بدی بخورن.

اون بعد از جنگ به آلمان فرار کرد و اونجا با کمونیست‌ها آشنا شد و چند وقت بعد هم به مسکو رفت تا اونجا در مورد برقراری روابط بین آلمان و شوروی کمک کنه اما این رابطه خوب ادامه دار نبود و اون به گروه‌های چریکی ضد کمونیست‌ها پیوست.

بالاخره اون در روز ۴ اوت ۱۹۲۲ وقتی با سربازهای خودش در حال برگزاری جشن عید قربان بود توسط نیروهای ارتش سرخ به فرماندهی ژنرال ارمنی یاکوف ملکموف مورد حمله قرار گرفت و موقع فرار با گلوله مسلسل کشته شد.

جسد اون در تاجیکستان دفن شد و در سال ۱۹۹۶ بعد از درخواست سلیمان دمیر رییس جمهور سابق ترکیه باقیمانده وی به ترکیه منتقل شد و در گورستان آبیده‌ی حریت به خاک سپرده شد.

خب برگردیم به موضوع و بریم یه کمی اونور در جبهه امپراتوری روسیه.

برگمان که فرمانده یکی از واحدهای روسها بود به نیروهای خودش دستور داد برای پیدا کردن برتری دفاعی به دره الشکیرت -Eleşkirt-  حمله کنن. ضعف قوای عثمانی تو دفاع باعث شد برگمان احساس کنه میتونه با پیشروی موفقیت بیشتری رو کسب کنه و همین دست کم گرفتن ترک‌ها باعث شکست اون شد

پیشروی‌های ارتش روسیه عالی بود و برگمان کاملا به خودش مغرور شده بود تا اینکه روز ۱۱ نوامبر ترک‌ها دست به یه ضد حمله به جناحین ارتش روسیه زدن و برگمان از ترس محاصره شدن دست به عقب نشینی زد تا بتونه دوباره دست به حمله بزنه اما توان ارتش اون تحلیل رفته بود و عقب‌نشینی همچنان ادامه داشت تا اینکه روز ۱۷ نوامبر ژنرال پرژواسکی از رود ارس رد شد و به سپاه یازدهم عثمانی حمله کرد تا پیشروی اونا رو متوقف کنه و درگیری رو به پایان برسونه.

اما این شکست روس‌ها وضعیت رو برای ترک‌هایی که اول جنگ روحیه‌ای نداشتن عوض کرد و باعث شد اونا اماده بشن تا به روسیه حمله کنن و نبرد ساریقامیش شروع بشه.

بعد‌ها موراتوف در مورد این جنگ و شخصیت برگمان اینجوری گفت: «اون هیچ تجربه عملیات میدانی نداشت و فقط از نظرات خودش کورکورانه پیروی می کرد و همین باعث شد ما از ترک‌هایی که جرات حمله نداشتن شکست بخوریم.»

اما انگلیسی‌ها بیکار نبودن ،اونا وقتی ترک‌ها و روس‌ها مشغول جنگ بودن، روز ۶ نوامبر به یکی از قلعه‌های عثمانی در بندر فاو حمله کردن و موفق شدن اونجا رو تصرف کنن اما این اولین گام بود، انگلیسی‌ها بعد از تصرف این شهر آماده حمله به شهر کلیدی بصره شدن

روز ۱۱ نوامبر نیروهای انگلستان به شهر بصره حمله کردن اما شکست سختی رو خوردن چون ترک‌ها از قبل اونجا مستقر بودن.

ولی وضعیت برای ترک‌ها روز به روز بدتر شد چون اونا توپخونه ضعیفی داشتن و قدرت آتیش انگلیسی‌ها از اونا بیشتر بود. همین شد که با فشار‌های انگلیسی‌ها خط دفاعی اونا از هم پاشید و سواره نظام انگلستان اونجا وارد صحنه شد.

تلفات برای عثمانی زیاد بود و سرباز‌های پیاده به سختی از دسته سواره‌های انگلیسی فرار میکردن و همین شد که بالاخره با رسیدن قوای تازه نفس و سرسخت هندی از طریق بندر فاو، شهر بصره به دست انگلیسی‌ها افتاد و اونا با خیال راحت از اینکه منابع نفتی شون تو ایران مورد حمله ترک‌ها قرار نمیگیره به جنگ ادامه دادن.

ولی وضعیت تو شمال متفاوت بود. ترک‌ها روز ۱۴ دسامبر به ایران حمله کردن و شهر‌های ایران رو به اشغال خودشون درآوردن تا از طریق ایران به قفقاز حمله کنن. جایی که در اون زمان یکی از ژنرال‌های روسی گفته بود، قفقاز یک دژ مستحکمه و فقط یک دیوانه حاضر میشه که از دیوارهاش بالا بره.

و اینجا یه سوال پیش می‌آید و اونم اینه؛ آیا انور پاشا یک دیوانه بود؟ نتیجه جنگ مطمئن می‌تونه جواب این سوال رو به ما بده.

اما بزرگترین عملیات ترک‌ها برای حمله به روسیه در روز ۲۲ دسامبر شروع  شد؛ ترک‌ها برای شروع با ۴۰ هزار نفر به شهر بوغازی حمله کردند و روس‌ها که توان مقاومت نداشتن شروع به عقب نشینی کردن و ترک‌ها بعد از فتح شهر شروع به غارت اون کردن. حرکتی که باعث شد اونا چندین روز وقت خودشون رو در شهر تلف کنن.

اشتباه دیگه فرماندهی ترک‌ها چرخش ارتش در ۲ جهت بود. این حرکت باعث شد بین لشکرهای ۳۰م و ۳۱م چیزی حدود ۴۰ کیلومتر فاصله ایجاد بشه که عملا کمک به همدیگه رو برای اونا غیرممکن میکرد.

از طرف دیگه هم لشکر ۲۹ عثمانی به روستای تویگارلی حمله کرد و روس‌ها که وقت کافی برای خارج کردن آذوقه خودشون از روستا رو نداشتن، همه رو اتیش زدن و عقب نشینی کردن تا اینجوری حداقل شکست خودشون رو با خسارت زدن به ترکا سبکتر کنن.

ولی این پیشروی‌های عثمانی بدون تلفات نبود.

روز ۲۴ دسامبر برف و کولاک شدیدی اتفاق افتاد و باعث شد ترک‌ها که لباس زمستونی مناسبی نداشتن توی برف گیر بیفتن و لشکر ۱۷ عثمانی ۴۰ درصد از توان رزمی خودش رو به طور کامل از دست داد و این تازه اولین ضربه سرما به ترک‌ها بود.

همون شب انور پاشا و افسر‌های خودش در حال برنامه‌ریزی برای حمله به شهر ساریقامیش بودن. این شهر اخرین سنگر دشمن بود و موقع بازجویی از یکی از سرباز‌های روس که اسیر شده بود ترک‌ها فهمیده بودن دفاع از این شهر تو ضعیف‌ترین حالت خودش قرار داره و اونا انتظار حمله ترک‌ها به این شهرو ندارن.

پاشا و فرمانده‌های خودش بعد از جلسه به نیروها دستور دادن به سرعت به این شهر حمله کنن اما یه مشکلی وجود داشت و اون فاصله زیاد بخش بزرگی از نیروها از شهر بود و تنها نیرویی که توان رسیدن به شهر رو داشت لشکر ۲۹م بود.

ولی این خواسته از ارتشی که ۳ روز کامل مسیر‌های سخت و برفی قفقاز رو پیاده طی کرده بود منطقی نبود. روس‌ها تو جنگل‌های اطراف مسیر لشکر ۲۹ موضع گیری کرده بودن.

ترک‌ها اینجا اشتباه دیگه خودشون رو انجام دادن و ارتش خودشون رو داخل جنگل پخش کردن که باعث از دست رفتن ۵۰  درصد قوای لشکر ۲۹م شد و عملا وقتی این نیرو به نزدیکی ساریقامیش رسیدن، فقط یه گردان، توان دنبال کردن روس‌های فراری رو داشت که اونا هم مجبور شدن تعقیب رو تموم کنن چون قدرت روس‌ها بیشتر بود.

از طرف دیگه لشکر‌های لشکر‌های ۳۰ و ۳۱ به فرماندهی حافظ تکی بعد از ۲ روز تعقیب روس‌ها موفق نشدن اون‌ها رو نابود کنن و فرمانده نیکولای میخائیلوویچ ایستومین نیروهای خودش رو از مخمصه نجات داد؛ اما حافظ که قصد داشت زودتر از روس‌ها خودش رو به ساری‌قامیش برسونه، به نیروهای خودش دستور داد از کوه‌های پوشیده از برف قفقاز عبور کنن و لشکر‌های ۳۰م و ۳۱م، ساعت ۲ بامداد روز ۲۶ دسامبر به سمت کوه حرکت کردن.

این تصمیم حافظ یکی از بزرگترین ضربه‌هارو به ارتش عثمانی زد و باعث شد ۱۰ هزار سرباز عثمانی که پوشش زمستونی مناسبی نداشتن توی کوه یخ بزنن و عملا ۹۰ درصد توان این لشکر‌ها از دست رفت.

صبح  اون روز نیروهای عثمانی بالاخره به شهر رسیدن، اما بعد از تلفاتی که تو راه به ارتش عثمانی وارد شده بود فقط بین ۳ تا ۴ هزار سرباز موفق شدن به شهر برسن و همون روز حمله ترک‌ها به شهر شروع شد که همین مسئله یه اشتباه دیگه بود. متاسفانه پاشا هیچ توجهی به توان نیروهای خودش نداشت و فقط میخواست هر طوری که شده به روس‌ها پیروز بشه و نتیجه کاملا برعکس این خواسته اون شد.

حمله تا غروب ادامه داشت و در آخر انور پاشا به فرمانده جبهه دستور داد برای جلوگیری از تلفات بیشتر حمله متوقف بشه اما چیزی که اون نمیدونست این بود که اگه حمله اونا ادامه پیدا میکرد، به گفته فرمانده روس‌ها ژنرال وروپانوف شهر سقوط می کرد. هرچند که ترک‌ها هم توان زیادی نداشتن و کمبود نیرو باعث شد دست از حمله بکشن، اما وروپانوف ترسیده بود. طوری که اون حتی از فرمانده دیگه خودش یعنی میلاشُفسکی درخواست کرد شهرو کاملا اتیش بزنن تا بتونن عقب نشینی کنن.

اما میلاشفسکی مخالفت کرد و گفت ساریقامیش بهترین راه برای عقب‌نشینی روس‌هاست و باید هرجوری شده این شهر حفظ بشه. ولی خود اون و برگمان هم از وضعیت به وجود اومده وحشت کرده بودن و میدونستن برای کمک به شهر فقط ۲ راه باقی مونده؛ یکی جاده کاراکوت که عملا تو این فصل قابل استفاده نبود و راه دیگه، خط راه آهن بود.

از طرف دیگه فرمانده یودونیچ برای جلوگیری از رسیدن نیروهای عبدالکریم بیگ به شهر با کمین کردن به اونا حمله کرد و موفق شد عبدالکریم رو به سمت خودش بکشونه تا نیروهای کمکی برای شهر که وضعیت خوبی نداشت برسه.

این حرکت یودونیچ مفید بود چون باعث شد هنگ ۸م با فرماندهی کاباردینسکی همراه با یه لشکر سواره قزاق به شهر برسن و نیروی مدافع شهر به ۱۰ هزار نفر رسید ، همین موضوع هم باعث شد روسها بتونن یه برتری نسبی به ترکا پیدا کنن و اون هم چیزی نبود جز داشتن قوای تازه نفس بود؛ چیزی که ترکها از اون بی‌بهره بودن و در آینده نبود اون هر لحظه برای ترک‌ها گرون تموم شد.

صبح روز ۲۷ دسامبر انور پاشا دوباره دستور حمله صادر کرد و ترک‌ها موفق شدن روستای چَرکَس تو جنوب شهر رو بگیرن. اما در واقع این یه تله بود و اونا توسط نیروهای روس محاصره شدن و درگیری سختی درگرفت.

تو همین حین حافظ حجی سواره‌های خودش رو برای گرفتن ایستگاه سلیم راهی کرد و موفق شد بخشی از راه‌آهن رو خراب کنه و خط عقب نشینی روس از بین رفت.

این موضع به قدری میلاشفسکی رو وحشت زده کرد که باعث شد اون از سمت خودش استعفا داد به و به سمت تفلیس رفت تا از اسارت فرار کنه.

فرماندهی روس‌ها عملا بهم ریخته بود و ترک‌ها داشتن از این فرصت استفاده می کردن و اینجا بود که یودنیچ برای فرماندهی نیروها انتخاب شد؛ ولی خب انگار وضعیت قرار نبود به این راحتی اروم بشه و درگیری دیگه‌ای شروع شد.

برگمان فرمانده دردسرساز جبهه قفقاز از یودونیچ پیروی نمیکرد و بالاخره بعد از درگیری‌های زیاد قرار شد در صورت موفقیت اون، برگمان از سمت خود برکنار بشه و در آینده با موفقیت یودونیچ این اتفاق هم افتاد.

ولی بین این درگیری، ترک‌ها از بی‌برنامه بودن روس‌ها استفاده کردن و لشکر‌های ۳۰ و ۳۱ شروع به تجدید قوا و حمله به موضع روس‌ها تو جنگل‌های اطراف شهر کرده بودن. با این حال درگیری اصلی روز ۲۹ دسامبر شروع شد و طی اون ترک‌ها بعد از یه زد و خورد سنگین تونستن وارد شهر بشن و همه منتظر خبر سقوط شهر بودن. اما در آخرین لحظات نیروهای کمکی رسیدن. اونا موفق شدن ترک‌هارو که پراکنده شده بودن از شهر بیرون کنن و باقی مونده اونا تو شهر رو که توی یه پادگان سنگر گرفته بودن اسیر کردن.

حملات بعدی ترک‌ها هم به شهر ناامید کننده بود. از طرف دیگه اونا از نظر پشتیبانی توپخونه ضعیف بودن و حمل کردن توپ‌های سنگین رو فدای پیشروی سریع کرده بودن.

ولی وضعیت هر روز هم داشت بدتر میشد جوری که همه فرمانده‌ها به انور پاشا میگفتن باید دستور عقب نشینی بده. اون بالاخره مجبور شد دستور بده که فقط مسیر‌های عقب نشینی رو بررسی کنن تا اینجوری زمان بیشتری برای خودش بخره

اما خب شرایط به نفع ترک‌ها نبود؛ نیروی کمکی به فرماندهی برگمان که  بالاخره از دستور‌های یودنیچ پیروی کرد اومد.

روز ۴ ژانویه حمله روس‌ها شروع شد. طی حمله اول روس‌ها فرمانده ترک‌ها، حافظ حکی برای بازرسی به خط اول رفته بود اما از ترس اسیر شدن به سرعت سوار یه اسب شد و خودش رو فراری داد.

اون موفق شد ارتش خودش رو که مورد حمله ژنرال باراتوف قرار گرفته بود عقب بکشه و خودش رو به باردیز، پیش لشکر‌های ۳۰م و۳۱م برسونه.

وضعیت هر لحظه در حال بدتر شدن بود انور پاشا از مقر خودش که به وسیله قزاق‌ها مورد حمله قرار گرفته بود فرار کرد و به عبدالکریم بیگ دستور داد تا به کمک لشکر نهم که محاصره شده بود بره، ولی این کار غیر ممکن بود و حکی پاشا بعد از چند روز، نامه به انور پاشا نوشت و توی اون اون اعلام کرد سپاه نهم کاملا از بین رفته و باقی مونده اونا خودشون به باردیز رسونده بودن.

وضع هر لحظه داشت بحرانی‌تر میشد و انور پاشا اجازه عقب نشینی رو به نیروهای خودش نمی داد ، اون که امید به پیروزی داشت به ارتش پنجم ترکیه دستور داد به کمکش بیاد تا بتونه روس‌هارو شکست بده.

اما این ارتش برای محافظت از قسطنطنیه یا همون استانبول باقی مانده بود. فرمانده ارتش با کمک سفارت آلمان موفق شد انور پاشا رو قانع کنه که ارتش باید تو استانبول بمونه و انور پاشا هم که دید وضعیت هی داره بدتر میشه به پایتخت برگشت و فرماندهی رو به حکی پاشا سپرد.

یکی از فرمانده‌های ترک‌ها بعد‌ها در مورد این جنگ گفت: «بخاطر اصرار‌های اونور پاشا و حکی بیگ ارتش ما مجبور شد از کوهستان و مکان‌هایی گذر کنه که عملا سخت و غیرممکن بود و تلفات بالایی به ما وارد کرد شاید اگر هیچ کدام از آن تصمیمات اشتباه نبود ما پیروز جنگ بودیم اما تصمیم‌های اون ۲ نفر برای ما فاجعه بار بود و شکست نصیب ما شد.»

روس‌ها بالاخره موفق شدن باردیز و نارمان رو هم از ترک‌ها پس بگیرن و بالاخره بعد از چند ماه آرامش نسبی تو جبهه هر دو طرف برقرار شد.

تلفات این جنگ برای هردو طرف سنگین بود ترک‌ها با احتساب مجروحین، کشته و اسرا، حدود ۱۰۹۰۰۰ نفر رو از دست دادن و روس‌ها نزدیک به ۳۰۰۰۰ نفر که همین برای اونا یه پیروزی به حساب میومد.

این نبرد در ترکیه هنوزم خیلی برای مردم این کشور اهمیت داره و تا الان چندین کتاب نوشته و ۲ فیلم که یکیش به اسم ۱۲۰، قصه بچه‌ایه که موقع حمل مهمات به جبهه جون خودش رو از دست میده و اون یکی فیلم راه طولانی هستش که روایتی از فرار چند سرباز ترک از ساری قامیش به سمت کشور خودشه ساخته شده.

اما ایران هم به نوبه خودش تو این ویرانی و درگیری سهیم بود.

گفتم که ایران هم توی این ماجرا درگیر بوده.

وقتی نیروهای عثمانی به ساری قامیش حمله کردن میلاشفسکی به سرباز‌های روس که در ایران مستقر بودن دستور عقب‌نشینی داد تا به قوای خودشون کمک کنن و فقط یه تیپ به فرماندهی ژنرال نظربکوب تو ایران باقی موند.

چند وقت بعد این نیرو برای حمله به شهر وان از مرز گذشت و اونجا بود که با نیروهای خلیل بیگ که برای حمله به ایران در حال حرکت بودن برخورد کرد. روس‌ها که ضعیف تر بودن عقب نشینی کردن و نیروهای عثمانی اونا رو تعقیب و جنگ به خاک ایران کشیده شد.

ترک‌ها شهر خوی رو اشغال کردن و به سمت تبریز درحال حرکت بودن. اونا توی مسیر خودشون دست به غارت همه روستا‌ها می‌زدن و آماده بودن این کارو با تبریز هم انجام بدن که شکست در ساریقامیش باعث شد این نیروها با عجله عقب نشینی کنن و شر اونا کمی از سر ایران کم بشه.

اما عثمانی قصد نداشت به این راحتی از ایران عقب بکشه. اونا دوباره دسته ای به فرماندهی عمر فوزی بیگ رو به ایران فرستان. این حمله برای روس‌ها کاملا غافلگیر کننده بود، طوری که ترک‌ها موفق شدن با سرعت تبریز و ارومیه رو اشغال و هزار روس رو اسیر کنن.

اما خب موفقیت عثمانی باز هم گذرا بود و روس‌ها نیرویی رو به فرماندهی ژنرال چرنوزوبوف به ایران فرستادن و موفق شدن ترک‌ها رو دوباره از ایران بیرون کنن.

ولی تنها قسمت این درگیری که کسی بهش اهمیت نمیداد مردم ایران بودن؛ مردمی که چه روس‌ها و چه ترک‌هایی که ادعای مسلمون بودن داشتن بهشون حمله کردن و هیچ فرقی بین شیعه، سنی یا مسیحی و ارمنی نذاشتن.

این مردم باید توان ضعفِ حکومتی رو میدادن که تو فساد غرق شده بود و توان دفاع از مردم خودش رو نداشت. حکومتی که سالها کشور رو به ورطه تباهی کشونده بود و مرز‌های اون شده بود جولانگاه بیگانگان

اما بریم به سمت جنوب و کانال معروف سوئز ، کانالی که برای تمام طرفین جنگ حیاتی بود. قبل از ادامه دادن موضوع یه توضیح کوچیک در موردش بدم، شاید بد نباشه.

کانال سوئِز آب‌راهی ساختگی در مصر به درازای ۱۹۲ کیلومتر است که دریای مدیترانه را به دریای سرخ پیوند می‌ده و احداث اون  در سال ۱۸۶۹ تموم شده. این کانال در غرب صحرای سینا و شمال شرق کشور مصر قرار داره و از اون به عنوان میان‌بُری برای کشتی‌ها و قایق‌هایی که از بندرهای قارهٔ اروپا و آمریکا به سمت بندرهای جنوب شرق آسیا، شرق آفریقا و قارهٔ اقیانوسیه در رفت‌وآمد هستند، ساخته شده‌ تا مجبور به دور زدن مسیر طولانی و خطرناک قاره آفریقا یا انتقال زمینی بارها نباشن.

این آبراهه سریع‌ترین مسیر کشتی‌رانی بین اروپا و آسیا‌ست و چیزی حدود ۱۲ درصد کل تجارت دریایی دنیا از این کانال انجام میشه.

شاید براتون جالب باشه که بدونید کشور مصر همین الان یکی از منابع اصلی درآمد ارزیش بعد از اهرام مصر این آبراهه. موقعیت خاص اون همیشه باعث شده سر مالکیت اون تو جنگ‌های مختلف درگیری‌های بزرگی صورت بگیره.

اما برگردیم به بحث اصلی

بریتانیا به این آبراه نیاز داشت چون برای رسیدن سرباز و آذوقه از مستعمرات این کشور، بهترین و کوتاهترین مسیر بود.

از طرف دیگه عثمانی هم این موضوع رو میدونست و تصمیم گرفت برای جلوگیری از رسیدن کمک به قوای متفقین به این آبراه حمله کنه.

انگلیسی‌ها که از این قصد ترک‌ها خبر داشتن نیروی کوچیکی رو برای محافظت از کانال گذاشته بودن و ترک‌ها هم که میخواستن انگلیسی‌ها از حمله اونا بویی نبرن فقط شب‌ها حرکت میکردن.

بالاخره روز سوم فوریه ۱۹۱۵ اونا به کانال سوئز رسیدن. حمله ترک‌ها برای رسیدن به قسمت غربی ساحل ساعت 4:20 دقیقه صبح شروع شد و یه شکست فاجعه بار بود.

ترک‌ها با قایق از رود گذشتن و درگیری سختی شروع شد. انگلیسی‌ها اون‌ها رو روی آب میزدن و ترک‌ها هم به سنگر‌های انگلیسی‌ها که نزدیک ساحل بود نفوذ می‌کردن. درگیری سختی بود و نتیجه تا روشن شدن هوا مشخص نبود.

اما روشنایی هوا نشون داد ترک‌ها تو موج او حمله شکست خوردن. اونا سنگرهای نزدیک ساحل رو از دست داده بودن و موج دوم هم به همین سرنوشت دچار شد.

از طرف دیگه انگلیسی‌ها ساعت ۶:۳۰ صبح دست به ضد حمله زدن و نیروهای عثمانی رو با قدرت توپخونه خودشون عقب روندن و عملا باعث شدن این حمله برای عثمانی بطور فاجعه باری تموم بشه.

حمله‌های دیگه عثمانی‌ها به ابراه هم با موفقیت‌های اولیه‌ای همراه شد و ترک‌ها موفق شدن با توپخونه خوشون به یکی از کشتی‌های انگلیسی حمله کنن و اونو از منطقه دور کنن تا نیروهاشون بتونن عبور کنن.

حمله موفقیت آمیز بود و سنگر‌ انگلیسی‌ها کنار ساحل به دست ترک‌ها افتاد. ولی بعد از چند ساعت با لو رفتن محل توپخونه ترک‌ها و آتیش متقابل انگلیسی‌ها پشتیبانی ترک‌ها از بین رفت. همین موضوع هم باعث ورود کشتی‌های انگلیسی به کانال شد و ترک‌ها که دیگه دفاعی مقابل کشتی‌ها نداشتن مجبور به عقب نشینی شدن.

اما فردای اون روز اتفاق جالبی افتاد.

سرباز‌های انگلیسی که برای جاسوسی به سمت مواضع ترک‌ها رفته بودن متوجه شدن هیچ خبری از نیرو‌های دشمن نیست

اونا به پایگاه خودشون برگشتن و فرمانده انگلیسی‌ها که از این خبر تعجب کرده بود دستور داد یه هواپیما برای شناسایی به اون سمت کانال بره.

اون خلبان بعد‌ها اینجوری گفت: «من چندین دقیقه روی منطقه پرواز کردم و اثری از ارتش ترک‌ها نبود، تنها چیزی که میدیدم مدافع‌های ساحل بود. تا اینکه بعد از دور شدن از ساحل متوجه شدم نیروهای عثمانی تو یه ستون در حال عقب‌نشینی هستن و بعد از دیدن این صحنه سریعا به پایگاه برگشتم تا به نیروها اطلاع بدم.»

فرمانده‌های انگلیسی‌ها بعد از شنیدن این خبر معتقد بودن الان بهترین فرصت برای ضد حمله به ترک‌هاست

اما فرمانده اونا این اجازه رو نداد چون تعداد نیروهای اونا کم بود و حمله به اون طرف کانال میتونست برای اونا سرنوشتی مشابه ترک‌ها داشته باشه.

از طرف دیگه اونا باید خودشون رو برای یه جنگ بزرگتر اماده میکردن، جنگی که ماه‌ها قبل به دستور وینستون چرچیل برنامه‌ریزی شده بود و در صورت موفقیت میتونست ترک‌ها رو کاملا از صحنه نبرد خارج کنه و اون چیزی نبود جز نبرد خونبار گالیپولی.

متفقین که فکر نمی‌کردن ترک‌ها قدرت زیادی داشته باشن با کشتی‌های خودشون به استانبول حمله کردن و این دست کم گرفتن دشمن به ضرر اونا تموم شد.

ترکها، توپهای قدرتمند و میدانهای مین زیرآبی داشتند. انها ناو جنگی بریتانیا رو غرق کردند و هفت ناو دیگه رو با صدمات جدی مواجه کردند. بعد از این شکست وحشتناک که منجر به خارج شدن ده ناو جنگی از هفده ناو جنگی بریتانیا و فرانسه از شد، ویسنتون چرچیل که فرمانده نیروی دریایی و مغز متفکر این عملیات بود از منصبش عزل شد. اما مقصر اصلی این دست‌کم گرفتن، دریاسالارها و فرماندهان بودند.

بیاید برگردیم به اوایل جنگ؛ وضعیت داردانل تو اوایل جنگ فاجعه بار بود.

داردانل اما چیه و کجاس؟ آبراهه داردانل یا تنگه چاناق‌قلعه تنگه‌ایه باریک در شمال غربی ترکیه که دریای اژه را به دریای مرمره پیوند می‌دهد. داردانل دارای ۶۱ کیلومتر درازا داره اما تنها در باریک‌ترین جا ۱٫۲ و در پهن‌ترین جا ۶ کیلومتر پهنا دارد و عمقش هم ۵۵ متر است که تا ۸۲ متر نیز می‌رسد.

ترک‌ها برای محافظت از این آبراهه هنوز از توپ‌های قدیمی استفاده می‌کردند ولی تعداد نورافکن، قلعه و مهمات برای محافظت از این آبراهه خیلی کم بود.

از طرف دیگه نیروهای این منطقه عملاً تو استفاده از توپ‌های خودشون تخصصی نداشتن و همین موضوع باعث شد آلمان که میدونست این آبراهه چقدر برای متحدین ارزش داره، سپهبد اریش وبر رو به عنوان مغز متفکر و تعداد زیادی سرباز همراه با توپ‌های مدرن به عثمانی بفرسته.

آلمانی‌ها به سرعت توپ‌های مدرن رو جایگزین کردن و به تقویت نورافکن‌ها، قلعه‌ها و محل مین‌های دریایی مشغول شدن و بعد از چند وقت تلاش بی وقفه، اونا موفق شدن قدرت دفاعی فوق العاده‌ای به این تنگه بدن که با پشتیبانی توپ‌های صحرایی کروپ این منطقه خطرناک‌تر هم شد.

حملات بریتانیا ‌و فرانسه عملا یه شکست فجیح بود و فقط باعث افزایش تلفات و تغییر برنامه شد.

یک ماه بعد، متفقین برای جبران این شکست و اعاده حیثیت، تدارک نبرد همه‌جانبه‌ای رو با حضور نیروی دریایی و زمینی دیدند. تو ۲۵ آوریل، لشکر هفتاد هزار نفری متفقین، در چناق‌قلعه یا همون گالیپولی، پیاده شدند و توسط  ۱۰۹ ناو جنگی و صدها شناور دیگه  از دریا حمایت کردند. به این صورت نبرد معروف گالیپولی رو رقم زدند.

نبرد گالیپولی یا کمپین داردانل، تلاش ناموفق نیروهای متفقین برای کنترل مسیر دریایی از اروپا به روسیه در طول جنگ جهانی اول بود. این کارزار با یک حمله دریایی نافرجام که براتون گفتم شروع شد. بعد از اون شکست مفتضحانه، یک ماه بعد این نبرد توسط کشتی‌های بریتانیایی و فرانسوی در تنگه داردانل در فوریه تا مارس ۱۹۱۵ و با تهاجم زمینی بزرگ به شبه جزیره گالیپولی در ۲۵ آوریل، با مشارکت نیروهای بریتانیایی و فرانسوی و همچنین بخش‌هایی از سپاه ارتش استرالیا و نیوزلند (ANZAC) ادامه پیدا کرد.

فقدان اطلاعات و آگاهی کافی از زمین و جغرافیای منطقه، همراه با مقاومت شدید ترکها، موفقیت تهاجم رو با مشکل مواجه کرد.

تا اواسط اکتبر، نیروهای متفقین متحمل تلفات سنگینی شده بودند و پیشرفت چندانی از محل ورود اولیه خودشون نداشتند.

تخلیه و عقب نشینی در دسامبر ۱۹۱۵ شروع شد. در پی حمله نافرجام دریایی، مقدمات ورود نیروها در مقیاس بزرگتر در شبه‌جزیره گالیپولی شروع شد. لرد کیچنر، وزیر جنگ بریتانیا، ژنرال یان همیلتون رو به عنوان فرمانده نیروهای بریتانیا به جای چرچیل برای عملیات منصوب کرد. تحت فرمان اون، نیروهایی از استرالیا، نیوزیلند و مستعمرات فرانسه با نیروهای بریتانیایی در جزیره یونانی لِمِنوس به هم رسیدند.

در همین حین، ترک‌ها به فرماندهی ژنرال آلمانی لیمان فون سندرز، که شروع به استقرار نیروهای عثمانی در امتداد ساحل کرد. در واقع اونها جایی که انتظار داشت حملات از اونجا انجام بشه رو دفاعش رو مستحکم و تقویت کردن.

متفقین تهاجم خودشون رو به شبه جزیره گالیپولی شروع کردند. با وجود متحمل شدن تلفات سنگین، اونها موفق به تصرف دو ساحل شدند: در هلس در انتهای جنوبی شبه جزیره و در گابا تپه در ساحل دریای اژه.

بعد از ورود اولیه، متفقین تونستند پیشرفت کمی از سایتهای‌ فرود اولیه خودشون داشته باشند. با همه این احوال ترکها نیروهای بیشتری رو در شبه جزیره از هر دو جبهه فلسطین و قفقاز جمع‌آوری کرده بودند و به ساحل آورده بودند.

به دلیل عدم شناخت منطقه، پیشروی برای متفقین سخت شده بود. فرانسه و انگلستان بعد از این شکست فهمیدند که موفق به عبور از تنگه چاناق‌قلعه نخواهند شد و به همین دلیل در 25 آوریل همون سال یورش زمینی بزرگی رو در اطراف این تنگه برنامه‌ریزی کردند.

با پیاده شدن نیروهای متفقین در مناطق آری‌بورنو، سدالبحر و کوم‌قلعه، فاز دوم نبرد چاناق قلعه شروع شد و ۹ ماه و نیم ادامه داشت.

سربازهای «هنگ ۵۷» ارتش عثمانی به فرماندهی سرهنگ مصطفی کمال آتاترک رشادتهای زیادی از خودشون نشون دادند و این جمله معروف «به شما فرمان حمله نمی‌دهم، بلکه دستور مردن (شهادت) می‌دهم» کمال اتاتورک در تاریخ ترکیه موندگار شد.

مصطفی کمال آتاترک که با شجاعت و موفقیت خودش در مناطق آنافارتالار و جونک‌باییر برای ترکیه حماسه‌آفرینی کرده بود، در سال‌های بعد به عنوان بنیانگذار جمهوری ترکیه برای همیشه دل مردم ترکیه رو تصاحب کرد. اون کسی بود که غرور ملی مردم ترکیه رو احیا کرد.

انگلستان و فرانسه اولش فکر میکردند که به راحتی موفق به عبور از چاناق‌قلعه میشن، اما در ۱۸ مارس ۱۹۱۵ با مقاوت مردم ترک و شکست بزرگی مواجه شدند. کشتی مین‌گذاری «نصرت» تمام تنگه چاناق‌قلعه رو مین‌گذاری کرده بود.

برای همین سه ناو نیروی دریایی بریتانیا که به کشتی‌های شکست‌ناپذیر مشهور بودند، غرق شدند. با شکست تلاش متفقین برای عبور از تنگه، عملیات پیاده کردن تعداد زیادی نیرو در سواحل تنگه به منظور کنترل عبور و مرور در اون ناحیه توسط فرانسه و انگلستان در ۲۵ آوریل همون سال شروع شد.

ارتش عثمانی هم با گرفتن نیروهای داوطلب از سراسر کشور برای دفاع از میهن خودشون اومده بودند و به همراه متحد خودشون یعنی آلمان دفاع خوبی رو از خودشون نشون دادن. با مقاومت ترک‌ها در چاناق قلعه و تلفات زیاد متفقین، لرد فیشر، فرمانده بریتانیایی طی نامه‌ای به وینستون چرچیل، وزیر نیروی دریایی وقت کشورش نوشت، «چاناق‌قلعه لعنتی مزاری برای همه ما خواهد شد.»

با وجودی اشغال بخشی از سواحل تنگه از سمت نیروهای متفقین، به مرور زمان ارتش عثمانی موفق به آزادسازی این مناطق شد. مصطفی کمال آتاترک، به دلیل موفقیت در نبرد ساحل آنافارتالار، مدال «لیاقت نقره‌ای» گرفت.

با افزایش تلفات متفقین در نبرد گالیپولی، همیلتون (با حمایت چرچیل) از کیچنر درخواست ۹۵ هزار نیروی کمکی کرد. وزیر جنگ به سختی یک چهارم این تعداد رو به جبهه گالیپولی فرستاد. در اواسط اکتبر، همیلتون تحلیل کرد که تخلیه شبه جزیره تا ۵۰ درصد تلفات به همراه خواهد داشت.

به همین خاطر مقامات بریتانیا متعاقباً اون رو فراخوندند و سر چارلز مونرو رو به جای اون منصوب کردند. اما در نزدیکی زمستون، ژنرال کیتچنر وزیر دفاع بریتانیا خودش از منطقه بازدید کرد و طی گزارشی از غیرقابل عبور بودن تنگه خبر داد و خواستار تخلیه منطقه از نیروهای متفقین شد. دولت بریتانیا هم در ۹ دسامبر ۲۰۱۵ این گزارش رو پذیرفت و آخرین نیروی متفقین ۹ ژانویه ۱۹۱۶ شبه‌جزیره گالیپولی رو ترک کرد.

در مجموع، حدود ۴۸۰ هزار نفر از نیروی متفقین در نبرد گالیپولی شرکت کردند که هزینه اون بیش از ۲۵۰ هزار نفر تلفات، از جمله حدود ۴۶ هزار کشته بود. از طرف ترکیه، این جنگ حدود ۲۵۰ هزار تلفات و ۶۵ هزار کشته به همراه داشت.

به این ترتیب بعد از ۹ ماه و نیم نبرد، پیروزی بزرگی برای دولت عثمانی به دست اومد. اگر چه این دولت در پایان جنگ جهانی اول از دول فاتح نبود اما پیروزی در چاناق‌قلعه باعث افزایش اعتماد به نفس و شور ملی ترک‌ها شد.

به طور خلاصه بخوام به چند نکته مهم در نبرد دریایی چاناق قلعه یا گالیپولی اشاره کنم اینه که همونطور که گفتم، در جریان جنگ جهانی اول در ۱۸ مارس سال ۱۹۱۵ بین متفقین به رهبری انگلستان و فرانسه و عثمانی‌ها در تنگه چاناق‌قلعه (داردانل) روی داد و با پیروزی قاطع این دولت پایان گرفت.

توی این نبرد، ارتش متفقین با وجود سربازهای فرانسوی و انگلیسی به همراه سربازهایی از استرالیا، نیوزیلند، هند، نپال و سنگال تلفات سنگینی رو متحمل شد و نیروهایی که شاید به یه برنامه ریزی درست میشد از اونا تو جبهه‌های غربی علیه آلمان استفاده کرد از دست رفتن و عملاً یه شکست کامل نصیب متفقین شد. پیروزِ قاطع هم دولت عثمانی بود و این نبرد بزرگ رو می‌شه در جمله معروف «چاناق‌قلعه غیرقابل عبوره» خلاصه کرد.

اگر چه دولت عثمانی در طرف‌ دولت‌های پیروز جنگ جهانی اول قرار نداشت، اما پیروزی در چاناق‌قلعه که در بین کشورهای غربی به نبرد گالیپولی شهرت داره، این نبرد همیشه در قلب مردم ترکیه باعث افتخاره و موندگار شده.

از نتایج مهم دیگه این نبرد می‌تونیم به سقوط نظام تزاری روسیه و شروع انقلاب بلشویکی اشاره کنیم. روسیه تزاری امید زیادی به ارسال امکانات و نیرو توسط متفقین از طریق دو تنگه چاناق‌قلعه (داردانل) و استانبول (بسفر) داشت اما با شکست فرانسه و انگلستان دولت تزاری سقوط کرد. که به صورت اختصاصی جداگانه باید بهش بپردازیم در یک قسمت جداگونه.

انگلستان درپی درخواست روسیه تزاری در دوم ژانویه 1915 به فکر عبور از چاناق‌قلعه و اشغال استانبول افتاده بود تا جلوی حمله عثمانیها رو به روسیه بگیره. و هدف نهایی این نبرد، پیشروی به سمت استانبول و اشغال این شهر بود.

امروزه بنای یادبودی در محل این جنگ در تنگۀ داردانل ساخته شده و همه ساله هم مراسم گرامیداشت روز شروع این جنگ در کشورهایی مثل استرالیا، ترکیه و نیوزیلند برگزار میشه.

یکی از کسایی که به این محل اومده بود نوشته: «من می خواستم گالیپولی رو ببینم به همین خاطر به اینجا اومدم. پدربزرگ من به عنوان نیروی نظامی بریتانیایی در این نبردها شرکت کرده بود. کنجکاو بودم که این محل رو ببینم. در مورد این جنگ زیاد مطالعه کردم. دیدن این محل و یادآوری اونچه که اتفاق افتاده جالبه. افراد زیادی از هر دو طرف زندگیشون رو در اینجا از دست دادند. به همین خاطر به اینجا اومدم. اینجا بخشی از تاریخه و بودن در اینجا درک بهتری از این اتفاق تاریخی به آدم میده.»

جنگ گالیپولی یکی از مهمترین نبردهای رخ داده در جنگ جهانی اوله.

شاهین آلدوگان، تحلیلگر نوشته: «در طول این نبرد، دوستی‌هایی هم بین سربازان دو جبهه بوجود آمد. پس از سالها حالا دیگر هیچ خصومتی وجود ندارد. آتاتورک بعد از این نبرد گفته بود پسران شما، پسران ما شدند. امروز میبینیم که بریتانیاییها و آنزاکها و دیگر ملتها که در این جنگ حاضر بودند، دوستان و مهمان ما هستند و برای بازدید به اینجا می‌آیند.»

نبرد داردانل یا گالیپولی یا چاناق قلعه یکی از مهمترین عملیات دریایی – خاکی در سدۀ گذشته است.

خبرنگار یورونیوز از محل بنای یادبود گالیپولی نوشته: «در سالهای نخست، والدین سربازان کشته شده در این محل به چاناق قلعه می‌آمدند. در صدسالگی این نبرد، نوادگان و علاقمندان به تاریخ به اینجا می‌آیند و سربازانی را که در اینجا کشته شده‌اند را تنها نمی گذارند.»

اما قبل اینکه این قسمت رو به آخر برسونم؛ خودم درباره داردانل و بسفر کنجکاو شدم تا بیشتر درباره این دو تنگه بدونم. اهمیت این دو تنگه اونقدر برای دنیا زیاده که به تنهایی میتونن ترکیه رو از ورطه مشکلاتش نجات بده یا حتی به خطر بندازن. طبیعتا بر حسب شرایط.

دارْدانِل همونطور که توی همین قسمت هم گفتم، تنگه‌ای بین دو دریای مرمره و اژه است. این تنگه بـه درازای حدود ۷۰ کیلومتر، پهنای ۲ تا ۶ کیلومتر و عمق متوسط ۶۰ متره، این تنگه در شمال ‌غربی کشور ترکیه جا داره و به همراه تنگۀ بسفر، دو بخش آسیایی و اروپایی ترکیه رو از یکدیگه جدا میکنند. تنگۀ داردانل آخرین مرحله از راه‌یابی سه‌بخشی «بسفر ـ مرمره ـ داردانل»ه که دریای سیاه و کشورهای واقع در کرانه‌های اون رو به آبهای آزاد متصل می‌کنه و از‌لحاظ سوق‌الجیشی از اهمیت خاص و ویژه‌ای برخورداره.

واژۀ داردانل از اسم یه شهر کوچیکی به نام داردانیا، کهدر جنوب چناق‌قلعۀ (قلعۀ سلطانیه) کنونی قرار گرفته میاد. برپایه اسطوره‌های یونانی، این شهر رو داردانوس، پسر زئوس و بنیانگذار شهر تروا بنیان گذاشته. یونانیها این تنگه رو هلسپونت صدا میکردند. این نام، برگرفته از «هله»، نام دختر آتاماس، از قهرمانان اسطوره‌ای یونانیه که به ‌وقت فرار از دست نامادری‌اش، با یک قوچ بال‌دار به آسمون پرواز کرد؛ اما به دریا می‌افته و بعد از اون بود که اونجا، به هلسپونت، به معنای دریای هله شهرت پیدا کرد.

از دوره باستان تا زمان حکومت ترکان عثمانی بر آناتولی غربی، دو طرف این تنگه زیستگاه مردمانی وابسته به جهان یونانی بود. این آبراهه کوتاه‌ترین راه دسترسی قدرتهای آسیایی به خاک اصلی یونان در اروپا به شمار می‌رفت، و از‌این‌ جهت، حفاظت از سواحل اون برای یونانیها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. یونانیها در حدود سالهای ۱۱۹۴-۱۱۸۴ ق‌م، با گذر از تنگۀ داردانل، شهر تروا در قسمت آسیایی داردانل رو به تصرف درآوردند. خشایار‌شای اول در ۴۸۰ ق‌م، به یونان لشکرکشی کرد و با زدن پلی از قایقهای شناور، از تنگۀ داردانل گذشت و آتن رو به تصرف خودش درآورد. اسکندر مقدونی هم در ۴۳۴ ق‌م برای لشکرکشی به قلمرو هخامنشیان، از این آبراه عبور کرد.

در سرتاسر دوران امپراتوری روم و بیزانس این آبراهه اهمیت ویژه‌ای داشت و برای حفاظت از اون، استحکاماتی در دو سمت تنگه ساخته شده بود. ترکهای عثمانی در زمان سلطان مراد اول با تصرف قلمرو امیرنشین اون زمان که در حوالی بالیک‌شهیر و داردانل قرار داشت، بر کرانه‌های دو طرف داردانل تسلط پیدا کردند. اما به‌ دلیل نداشتن ناوگان نیرومند، در ۷۶۷ قمری کنت ساووا که با امپراتور بیزانس خویشاوندی داشت، با ۱۵۰۰ سرباز و پنج فروند کشتی، راهی جنگ با عثمانیان شد و بر گالیپولی، در کرانه اروپایی داردانل تسلط پیدا کرد و بعدا اونجا رو به امپراتور بیزانس داد. اما سال بعد، سلطان مراد اول تونست با تصرف گالیپولی، حاکمیت عثمانیها رو بر دو سوی تنگه داردانل استحکام ببخشه.

میبینین؟ از همین چند خط پیداست که داردانل و گالیپولی در طول تاریخ همیشه بستر جنگ و نزاع بودند. در اختیار داشتند این ناحیه یعنی حکمرانی بر مناطق اطراف.

بالاخره سلطان عثمانی، بایزید اول استحکامات گالیپولی رو افزایش داد؛ اول یک لنگر گاهی امن برای توقف کشتیها، و بعدش، یک برج محکم برای جلوگیری از ورود کشتیهای دشمن در دهانه داردانل ساخت. اما به‌دلیل ضعف ناوگان دریایی، ونیزیها و جنوواییها تونستند داردانل رو مسدود کنند و مانع عبور نیروهای عثمانی از آناتولی به روم بشن.

در ۱۴۱۷ میلادی، پیترو لوردان، فرمانده نیروی دریایی جمهوری ونیز وارد تنگه داردانل شد و قلعه امیر سلیمان رو در لاپسکی به توپ بست؛ ولی چون ده هزار نفر نیروی عثمانی در ساحل مستقر بودند، کاری از پیش نبرد.

برای محافظت بیشتر از تنگه داردانل، استحکاماتی در دو سمت تنگه ساخته شد. اون قلعه سلطانیه رو در کرانه آسیایی، و قلعه کلیدالبحر رو روبه‌روی اون در ساحل اروپایی، در جایی که عرض داردانل به کمترین حد خود می‌رسه، ساخت و در اونها، توپهایی دوربُرد مستقر کرد که می‌تونستند عرض تنگه رو هدف قرار بدن.

استحکامات تنگه داردانل رو به فرسودگی رفت؛ اما در جریان جنگ کرت در سالهای ۱۶۴۵- ۱۶۶۹ میلادی، که بین عثمانیها و جمهوری ونیز بر سر جزیره کرت یونان درگرفته بود، دولت عثمانی در اقدامی پیشگیرانه برای جلوگیری از پیشروی ناوگان ونیزیها، علاوه بر بازسازی کامل قلعه‌های سلطانیه و کلیدالبحر ، دو قلعه دیگه هم در دهانه داردانل در دریای اژه به نامهای سدالبحر در کرانه آسیایی و قوم‌قلعه در کرانه اروپایی داردانل ساخت. در در قرن هجدهم میلادی هم تنگه از نزاع و جنگ در امان نبود. با توجه به حضور ناوگان دریایی روسیه در نزدیکی تنگه داردانل در جریان جنگهای عثمانی و روسیه، دولت عثمانی با کمک یاری و راهنمایی یک افسر فرانسوی به نام بارون دو‌توت در دو طرف تنگه داردانل استحکامات جدیدی ساخت.

اما ناوگان روسیه تونست ناوگان عثمانی رو نابود کنه و کشتیهای روسیه وارد تنگه داردانل بشن.  به ‌دنبال این شکست، امپراتوری عثمانی مجبور به امضای قرارداد تحقیرآمیز کوچوک قینارچه شد که به جنگ هم پایان داد. به‌موجب این قرارداد، کشتیهای روسی می‌تونستند از داردانل بگذرند و به دریای سیاه برسند.

چند سال بعد هم، ناوگان دریایی انگلستان به فرماندهی آدمیرال سر جان داک‌ورث تنگه داردانل رو تسخیر کرد. با انعقاد قرارداد صلح تیلزیت بین فرانسه و روسیه، و پایان جنگ بینشون، دولتهای انگلیس و عثمانی که منافع خودشونو در خطر می‌دیدند، به دشمنیهای خودشون پایان دادند و در ۱۲۲۳ ق / ۱۸۰۹ م، قرارداد معروف به داردانل رو امضا کردند. براساس این قرارداد، هیچ کشتی جنگی‌ای حق ورود به تنگه‌های داردانل و بسفر رو نداشت.

به دنبال این قرارداد، روسها وانمود کردند که با فرانسه برضد عثمانی متحد شدند و در‌نتیجه، سلطان عثمانی رو وادار به بستن قرارداد جدیدی کردند که طبق آن، عثمانیها بخشهایی از قلمرو خودشو به روسیه واگذار کرد. زمانی‌که عثمانیها به فریب‌کاری دولت روسیه پی بردند، ناوگان دریایی خودشونو به داردانل فرستادند تا این تنگه رو به روی کشتیهای روسی ببندند؛ اما سفیر انگلستان از سلطان عثمانی خواست که از این کار صرف‌نظر کنه و سلطان محمود دوم به‌ناچار به انعقاد قرارداد صلح‌ آدریانوپل تن داد. مطابق این قرارداد که بسته شد، عبور کشتیهای بازرگانی روسیه و کشورهایی که با عثمانی در صلح به سر می‌بردند، آزاد اعلام شد.

با وقوع جنگ جهانی اول هم که نبرد ۹ ماهه گالیپولی در داردانل رخ داد. بعد از جنگ جهانی اول و فروپاشی دولت عثمانی و اعلام نظام جمهوری توسط مصطفى کمال پاشا آتاتورک در ۱۹۲۲ میلادی، زمینه تجدید نظر در نظامهای حقوقی جدید تنگه‌های داردانل و بسفر، برای بازپس‌گیری حقوق از‌دست‌رفته، برای جمهوری ترکیه فراهم شد و مسئله نظارت بر تنگه‌ها و چگونگی آمدوشد کشتیها در دو قرارداد لوزان در ۱۹۲۳ میلادی و مونترو در ۱۹۳۶ میلادی، تا حدود خیلی زیادی روشن شد.