نقش زنان بوشهری در کنار رئیسعلی دلواری در مبارزه با تجاوز بریتانیا
مجسمه رئسیعلی دلواری سالهاست که در بوشهر رو به آبهای خلیج فارس ایستاده است و روزهایی را یادآور میشود که تنگستانیها و دشتستانیهای بوشهر در مقابل انگلیسیها ایستادگی کردند تا ایران را از دست ندهند. سردار دلوار، مشروطهخواه ایرانی، اما در این راه تنها نبود. او حمایت زنانی را با خود داشت که مثالش را کمتر کسی در تاریخ دیده است. در این یادداشت به فعالیتهای این دسته از زنان در مقابله با انگلستان خواهیم پرداخت.
دشتستانیها و تنگستانیها در بوشهر به سردستگی رئیسعلی دلواری و با کسب اجازه از علمای شیعه قدم در راهی گذاشتند که آینده مملکت را مشخص میکرد. آنها، جانبرکف، مخالفت با احمدشاه قاجار را آغاز کردند. احمدشاهی که کمسنوسال بود و مانند پدرانش توانایی نجات کشور از منجلاب فساد و جنگ را نداشت.
اما خاندان قاجار با آن سیستم ناکارآمدش تنها دشمن ایراندوستان نبود. دولتهای بیگانه بهخصوص انگلستان از جمله دشمنانی بودند که باید در مقابلشان ایستادگی میشد و اگر نمیشد، دیگر نه ایرانی باقی میماند و نه ایراندوستی.
فرزندان کدخدای دلوار در مقابل انگلیس
رئیسعلی دلواری علیه دشمن برخاست و در پشت خود خواهران و همسرانی را داشت که به دلاوریهایشان تکیه کند. به قول گلاندام، نوه دلواریها «اگرچه رئیسعلی برادر نداشت، اما خواهرانش کمتر از برادر برایش نبودند و همگی با همسرانشان در جنگ حضور داشتند.»
پریخان، خیرالنسا و سکینه خواهران سردار دلوار و فاطمه آغا همسر اول او از همان ابتدا شجاعت ویژهای در مقابله با انگلیسها نشان دادند. این شجاعت هنگامی که قوای انگلیس در راه تسخیر دلوار بود، به اوج خود رسید و در تاریخ ماندگار شد.
انگلیسها در دلوار
انگلستان بعد از چند برخورد با مردم در بوشهر تصمیم گرفتند تا نیروهای بیشتری وارد کشور کنند. این نیروها توانستند تا بوشهر پیشرفته و راه خود را بهسوی دلوار، زادگاه رئیسعلی، ادامه دهند. آنها در مرداد ۱۲۹۴ شمسی به دلوار حمله کردند اما رئیسعلی پیشدستی کرده و زنها، کودکان و افرادی که توانایی مقاومت نداشتند را از منطقه خارج ساخته و راهی کوهها کرده بود.
زنی درباره آن روزها میگوید: «در آن موقع من نوجوانی 12- 13 ساله بودم. روزی به ما خبر رسید که انگلیسیها میخواهند، دلوار را با خاک یکسان کنند. همه جا شیون و زاری بود. رئیسعلی ما را دلداری داد و آرام کرد، سپس دستور داد که زنان و کودکان برای درامانماندن، دلوار را تخلیه کنند و به کلات بوجیر که منطقه امنی بود، پناه برند. زنان هراسان و وحشتزده دلوار را ترک کردند … در این میان دو زن از هراس، سقط جنین کردند و یک زن در حین فرار زایمان کرد. در کلات بوجیر وضع ما بسیار ناگوار بود. آب و غذا به مقدار کافی موجود نبود و از حمله حیوانات وحشی هم در امان نبودیم، ولی خواهر و همسر رئیسعلی دلواری مثل شیر، از ما حمایت میکردند.
در گرماگرم نبرد با انگلیس بر زنان دلواری چه گذشت؟
مسئولیت این تعداد از اهالی دلوار را فاطمه، پریخان و خیرالنسا برعهده گرفتند، آنها را در جایی اسکان دادند و ازشان مراقبت کردند. بعد از این ماجرا و ماموریتی که به انجام رسیده بود، نوبت به برگشت و کمک به سردار دلوار رسید.
آنها آب، مواد غذایی و فشنگهایی که از فارس میرسید را در زیر دامنهای خود پنهان کرده و به مجاهدان دشتستان و تنگستان میرساندند و از مجروحان پرستاری میکردند و اگر لازم بود، اسلحه به دست میگرفتند. خواهر دیگر رئیسعلی، سکینه هم به همراه شوهرش غلامرضا نامور، از تفنگچیان دلوار، در کمک به مجاهدان سرآمد بود.
علی مراد فراشبندی هم درباره فاطمه، همسر رئیسعلی میگوید: «بانوی نامبرده زنی رزمنده و پر دلوجرئت و باشهامت بود. در بحبوحه جنگ دلوار شخصاً آب به سنگر مجاهدان رسانده و در جنگ مل گپ در نزدیکی جائینک برای رئیسعلی تفنگ را فشنگگذاری میکرد.»
روایت معروف درباره زنان بوشهر این است که آنها در طراحی تاکتیک نظامی به مردان کمک میرساندند. بهعنوانمثال زمانی که یکی از سه خواهر مذکور متوجه تعداد کم سربازان مجاهد شد، برای این که این تعداد کم به چشم انگلیسها نیاید، پیشنهاد داد تعدادی کلاه حصیری در کنار نخلستانهای دلوار قرار دهند تا قوای انگلیس با دیدن آنها تعداد سربازان را بیشتر ببیند. گویا این فکر دلواریها موفق بود و توانست نیروی مقابل را بهاشتباه بیندازد.
احمد اخگر در خاطرات خود آورده: «آن روز، روزی بود که شرافت ایرانی در پیش چشم مجسم شد. چراکه دستهدسته زنها و بچهها را میدیدم که با پای برهنه مَشک آب بر دوش در آن بیابان شورهزار و آن گرمای طاقتفرسا، بدون بیم از خطر میدویدند که تشنگان مجاهدین را سیراب سازند. الحق، ملت تنگستان و چاه کوتاه، منتهای رشادت و نجابت و شرافت ملی خود را ثابت ساختند.»
مقاومت زنان بوشهر بعد از مرگ فرماندهاشان به پایان نرسید. آنها بعد از مرگ رئیسعلی دلواری نیز بهخصوص در ناحیه لرده جلودار انگلیسها شدند.
زنان خانواده دلواری نماینده زنان مجاهد بوشهر در تاریخ
البته این مقاومتها تنها به خانواده کدخدای دلوار و دوران جنگ جهانی اول محدود نمیشود. زنان ایرانی همیشه عضو جداییناپذیر مقاومت علیه دشمن بودند؛ آنها گاهی با تعریف کردن داستان رستم و خواندن شعرهای پهلوانی، پسران خود را راهی میدان جنگ میکردند، گاهی خودشان سوار بر اسب شده، تفنگ به دست میگرفتند و گاهی هم در قالب شعر و مرثیه، داستان آن چه که در نبرد بر سر مردانشان آمده است، را روایت میکردند تا همه بدانند برای این خاک، عزیزان زیادی از دست رفته است.
با وجود این که از فعالیتهای زنان بوشهر در این دوره آگاهیم اما اطلاعات مشخص و دقیقی از نوع عملکرد و تعداد آنها در دست نداریم و بیشتر دانستههایمان به خاطرات شاهدان عینی یا نشریه شکوفه در تهران خلاصه میشود. مسلما به جز زنان خانواده کدخدای دلوار زنان دیگری در بوشهر حضور داشتند که پابهپای مجاهدین ایستادگی کردند، اما نام و هویتی از آنها باقی نمانده است یا حداقل هنوز شناخته شده نیستند.