آن فرانک نماد قربانی‌های فاشیسم

آن فرانک

در ژوئن ۱۹۲۹، یعنی ده سال قبل از شروع جنگ جهانی دوم، دختری به نام آن فرانک در آلمان به دنیا آمد که در جهان پس از جنگ به نماد قربانی‌های فاشیسم تبدیل شد. آن فرانک در طول عمر کوتاهش پستی و بلندی‌های زیادی را در تجربه کرد و امروز ما به کمک خاطرات روزمره‌اش می‌توانیم شاهد این فراز و فرودها باشیم.

آن فرانک از تولد تا مهاجرت

آن فرانک در ۱۲ ژوئن ۱۹۲۹ در فرانکفورت آلمان به دنیا آمد. او در خانواده‌ای یهودی به همراه مادرش، ادیت و پدرش، اتو و تنها خواهرش به نام مارگارت به عنوان افرادی از طبقه متوسط اجتماعی زندگی می‌کرد تا این که روی کار آمدن آدولف هیتلر از حزب نازی در این کشور در سال ۱۹۳۳ همه‌ چیز را برای همیشه نه تنها در زندگی خانواده فرانک بلکه در زندگی تعداد زیادی از انسان‌های روی این کره خاکی تغییر داد.

روی کار آمدن هیتلر و قدرت‌گیری بی‌حد و اندازه حزب نازی در آن سال برای بسیاری از یهودی‌ها مثل خانواده فرانک به این معنی بود که آلمان دیگر جای امنی برای زندگی نیست و باید فرار را بر قرار ترجیح داد. از هر طرف صدای آوازهای خشونت‌بار نازی‌ها می‌آمد که از آرزوهایشان می‌گفتند. آرزوهایی که با مرگ یهودی‌ها همراه بود. پس در پاییز همان سال خانواده فرانک آلمان را به مقصد هلند و شهر آمستردام ترک کردند تا شاید در آن جا بتوانند وطن خود را پیدا کنند؛ وطنی که تشنه خون آن‌ها نباشد.

آن فرانک دختری که قربانی فاشیسم شد

آنه درباره این سال‌ها در دفتر خاطرات روزمره‌اش می‌نویسد: «پدرم که دوست‌داشتنی‌ترین پدری است که تا کنون دیده‌ام، در سن ۳۶ سالگی با مادرم که آن زمان ۲۵ سال داشت، ازدواج کرد. خواهرم مارگو در سال ۱۹۲۶ در شهر فرانکفورت آلمان متولد شد. من در تاریخ ۱۲ ژوئن ۱۹۲۹ متولد شدم. تا چهارسالگی در فرانکفورت زندگی کردم.

از آن جا که ما یهودی بودیم، پدرم در سال ۱۹۳۳ به هلند رفت و در آن جا مدیریت شرکت هلندی مرباسازی اوپکتا را بر عهده گرفت. مادرم یعنی ادیت هولندر فرانک در ماه سپتامبر به او ملحق شد. من و مارگو به خانه مادربزرگمان واقع در آخن رفتیم. مارگو در ماه دسامبر به هلند رفت و من در ماه فوریه به آن جا رفتم و چون روز تولد او به آن جا رسیدم، مرا در میان هدایای تولد مارگو گذاشتند. کمی بعد به کودکستان مدرسه مونتسوری رفتم و تا شش سالگی در آن مدرسه ماندم.»

آن فرانک قبل از حمله آلمان نازی به هلن
آنه فرانک قبل از حمله آلمان نازی به هلن

سال‌هایی از زندگی فرانک که در هلند گذشت

آنه بعد از تمام کردن دوران مدرسه مونتسوری به مدرسه متوسطه یهودیان یعنی مدرسه سابق خواهرش مارگو رفت و اعضای خانواده چهارنفری فرانک به ظاهر زندگی جدیدی را در کشوری تازه شروع کردند. اما این تمام ماجرا نبود. چون که ریشه‌های آن‌ها در آلمان جا مانده بود و نگرانی برای اقوامی که در آلمان بودند، تمامی نداشت. سیاست‌های ضد یهود هیتلر عرصه زندگی را بر اقوام خانواده فرانک در آلمان تنگ کرده بود و جان بسیاری از آن‌ها در خطر بود.

در این بین، در سال ۱۹۳۸ که دستگیری یهودی‌ها یا در کل مخالف‌های نازی تا حد سرسام‌آوری گسترده شده بود، مادربزرگ مُسن آن، توانست خود را به هلند رسانده و دایی‌های او هم به آمریکای شمالی مهاجرت کردند. با این حال دور بودن از مرکز تمام این اتفاقات یعنی آلمان، برای فرانک‌ها باعث دلگرمی بود؛ دلگرمی‌ که چندان ادامه‌دار نبود. چون در مه سال ۱۹۴۰ آلمان هلند را هدف قرار داد و به آن جا حمله کرد و ۴ روز بعد ارتش هلند تسلیم نیروهای نازی شد.

در دوران تسلط آلمان نازی بر هلند چه بر یهودی‌ها گذشت؟

ورود نازی‌ها به هلند آغاز دوره سختی برای یهودی‌های آن کشور یا به قول آنه «دوران رنج و محنت یهودی‌ها» بود. «قوانین ضد یهود پشت سر هم تصویب می‌شد و به اجرا در می‌آمد و آزادی ما را محدودتر می‌کرد. یهودیان باید ستاره زرد به لباسشان می‌دوختند، دوچرخه‌های خود را تحویل می‌دادند، اجازه سوار شدن به تراموا و اتوبوس را نداشتند و حتی با ماشین شخصی خودشان نمی‌توانستند، تردد کنند.

یهودی‌ها تنها اجازه داشتند بین ساعت سه تا پنج بعد از ظهر خرید کنند …  اجازه نداشتند از ساعت هشت شب تا شش صبح از خانه خارج شوند. ورود یهودی‌ها به تئاترها و سینماها و یا اماکن تفریحی ممنوع شده بود؛ رفتن به استخر، تنیس، هاکی یا ورزش‌های دیگر برای یهودیان قدغن بود. یهودیان نمی‌توانستند قایق‌سواری یا در ملا عام ورزش کنند. بعد از ساعت هشت شب یهودیان حق نداشتند در حیاط خانه خود یا دوستانشان بنشینند، آن‌ها اجازه نداشتند به خانه مسیحیان بروند و … .»

در همان سال ۱۹۴۰ پدر آن که از داشتن شغل منع شده بود، توانست به کمک همکار‌هایش و به طور مخفیانه کارش را در شرکت ادامه دهد. اما در موارد دیگر خانواده فرانک منزوی شدند و تنها به صورت محدود اجازه شرکت در جمع یهودی‌ها را داشتند. با تمام این احوال، زندگی فرانک‌ها ادامه داشت تا سال ۱۹۴۲ که اردوگاه کار اجباری نازی یک احضاریه رسمی برای مارگارت، دختر بزرگ خانواده فرانک فرستاد. این احضاریه سرآغازی برای یک زندگی بی‌نام و نشان برای این خانواده بود.

فرانک و زندگی در مخفیگاه

بعد از این که اردوگاه کار اجباری نازی احضاریه‌ای برای دختر بزرگ فرانک‌ها فرستاد، این خانواده بیشتر از قبل دچار تنش و نگرانی شد و راهی جز مخفی شدن مقابل پای خود ندید. ششم جولای ۱۹۴۲ خانواده فرانک پشت کارخانه مرباسازی‌ای که اتو فرانک در آن مشغول به کار بود، مخفی شدند، بدون آن که بدانند این زندگی مخفیانه و پنهانی قرار است دو سال تمام طول بکشد.

خانواده چهارنفری فرانک به مدت دو سال در کارخانه ساکن بودند و در تمام آن مدت به کمک دوستان اتو فرانک توانستند از اخبار دنیای بیرون مطلع شوند و در عین حال مواد غذایی و وسایل مورد نیازشان را تهیه کنند.

فرانک از مخفیگاه‌ هلند تا اردوگاه‌ کار اجباری نازی

دو سال به همین منوال گذشت تا این که در ۴ آگوست ۱۹۴۴ این مخفیگاه مورد حمله نیروهای نازی قرار گرفت و تمام اعضای آن دستگیر شده و به اردوگاه کار اجباری در شرق هلند فرستاده شدند. چیزی از ورود فرانک‌ها به اردوگاه نگذشته بود که ادیت، مادر خانواده، از دنیا رفت. به دنبال این اتفاق، مارگارت و بعد آن هم بر اثر بیماری کشته شدند. این در حالی است که آن در زمان مرگ ۱۵ سال بیشتر سن نداشت.

پرچم سفید

مزار مارگارت و آن فرانک

پدر خانواده اما تا پایان جنگ دوام آورد و طعم آزادی را چشید. اتو فرانک بعد از آزادی بی‌خبر از این که تمام خانواده‌اش کشته شده‌‌اند، سخت به دنبال آن‌ها گشت و دست آخر، خبر درگذشت آن‌ها دنیا را بر سر او ویران کرد. بعد از تمام این ماجراها بود که اتو فرانک تصمیم گرفت، خاطرات به‌جا‌مانده از آنه را جمع‌‌آوری و در سال ۱۹۴۷ منتشر کند.

دستگیری‌ آن فرانک خیانت بود یا اتفاق؟

در طول تمام این سال‌ها، تعداد زیادی اعتقاد دارند که خانواده فرانک بر اثر یک خیانت تحویل افسرهای نازی داده شده‌اند. با این وجود تحقیق درباره فرانک‌ها باز هم ادامه پیدا کرد، تا این که فرضیه جدیدی شکل گرفت. این فرضیه می‌گوید که خانواده بر اثر خیانت یا هر دلیل دیگری دستگیر نشده‌اند. بلکه تنها چیزی که باعث سوظن نازی‌ها شده و مسیر آن‌ها را به کارخانه مرباسازی رسانده، مسئله تقلب و اشتباه در کپن‌های مواد غذایی بوده است.

یادگاری‌ها آن فرانک به عنوان نماد قربانی‌های فاشیسم

داستان زندگی خانواده فرانک در همه این سال‌ها در کتاب‌ها و فیلم‌های سینمایی زیادی انعکاس پیدا کرده. تقریبا هر چیزی که از این خانواده به‌جامانده به یادگاری ارزشمندی تبدیل شده که حاکی از روزگاری‌ست که گرد مرگ بر روی این زمین ریخته بودند. نامه‌های این خانواده، خاطرات روزمره آن فرانک و مخفیگاه آن‌ها در هلند از جمله این یادگاری‌هاست. گفتنی است که مخفیگاه فرانک‌ها در سال ۱۹۶۰ به موزه‌ تبدیل شده است.

دیگر مطالب وبلاگ

پادکست پرچم سفید

پادکست پرچم سفید

پادکستی درباره یکی از سیاه‌ترین اتفاقاتی که در تاریخ بشر رخ داده و میلیون‌ها نفر کشته،‌ زخمی و آواره به جا گذاشته. پادکستی درباره جنگ.