جنگ جهانی اول – قسمت ۷ – نبرد گالیسیا شروعی دوباره برای اتریش

نبرد گالیسیا نبردی حساس و مهم بود. بعد شکست روس‌ها در نبرد تاننبرگ اونا دوباره دست به بسیج نیرو و اماده سازی خودشون برای یه حمله دیگه به المان کردن. اما متحد آلمان یعنی اتریش مجارستان نقشه دیگه‌ای داشت. اونا میخواستن به سبک اترشی‌های اصیل دوباره قدرت نمایی کنن و روس‌هارو که داشن اونا رو تهدید میکردن رو خرد کنن و بازم درگیری بزرگی بین ۲ امپراتوریِ قدیمیِ منطقه بوجود بیاد. از طرف دیگه ژنرال‌های اتریشی میدونستن که متحد المانی اونا درگیر جنگ با فرانسه و بریتانیا هستش و اونا برای کمک به آلمان باید ارتش بزرگ روسیه رو متوقف کنن و روس‌ها که از این ضعف دشمن خودشون اطلاع داشتن دست به بسیج بزرگی زده بودن و اکثر سرباز‌ها رو توی لهستان روسیه نزدیک مرز آلمان و روسیه مستقر کردن تا در لحظه مناسب به دشمنان خودشون حمله کنن.

نبرد گالیسیا شروعی دوباره برای اتریش

جنگ جهانی اول بین کشورهایی اتقاق افتاد که شرایط مختلفی داشتن. از یه طرف در روسیه سال‌ها بود مردم تلاش می‌کردن تا حکومت تزار رو سرنگون کنن. تو اتریش مردم داشتن از موسیقی و کتاب لذت میبردن، آلمانی‌ها خودشون رو اماده جنگ میکردن و میخواستن از کل اروپا برتر باشن. فرانسه درگیر مدرنیزه شدن بود اما اصلا شرایط اقتصادی خوبی نداشت.

انگلستان در اوج قدرت و شکوفایی خودش بود، طوری که مقامات برای تملق و چاپلوسی میگفتن افتاب هیچ وقت در سرزمین‌های بریتانیا غروب نمیکنه و در نهایت امپراتوری عثمانی که بهش لقب مَرد بیمار اروپا داده بودن هم درحال فروپاشی اجتماعی و اقتصادی بود.

اما بریم سراغ منطقه ای که باعث شروع جنگ بود؛ بالکان منطقه ای که سال‌ها دست مرد بیمار اروپا یا امپراطوری عثمانی بود و اسمش رو هم از ترک‌ها گرفت. (بالکان به معنی سرزمین‌هایی با پستی بلندی زیاد در زبان ترکی بود).

 اما ۲ بازیگر دیگه هم تو این منطقه حضور داشتن روسیه و اتریش مجارستان. هر سه این کشور‌ها سعی داشتن با بهونه‌های مختلف این منطقه رو برای خودشون کنن؛ روس‌ها ادعا میکردن میخوان به اسلاو‌ها کمک کنن، اتریشی‌ها مدعی بودن باید کنترل خودشون رو تو حیاط خلوت خوشون داشته باشن و ترک‌ها هم میخواستن به اروپا نفوذ کنن.

امپراتوری عثمانی که تزار در سال ۱۸۵۰ بهش مرد بیمار اروپا لقب داد وضعیت خوبی نداشت. مردم مناطق مختلف این امپراتوری می‌خواستن مستقل باشن. وضعیت اقتصادی هم فاجعه بود، کشوری که زمانی بیشترین درآمد رو از تجارت داشت منزوی شده بود و کشور‌های اروپایی مثل فرانسه و انگلستان جای اونو گرفته بودن و همین باعث شده بود این امپراتوری، بیشتر از ۲۰۰ میلیون پوند به بانک‌های اروپایی بدهکار باشه.

از طرف دیگه ارتش عثمانی دیگه قدرت سابق خودش رو نداشت و درگیری‌هایی که با مصر اتفاق افتاد این موضوع خودش رو کاملا نشون داد؛ نوسازی کشور آرزوی محالی شده بود و عملاً هر حرکتی به سمت شکست می‌رفت که باعث ناامیدی قشر نخبه شده بود. اما همه این مشکلات باعث شد عثمانی برای پیدا کردن یه متحد قدرتمند به سمت اروپا بره و آلمان با قول کمک‌های مالی و ساخت راه آهن موفق شد عثمانی رو به سمت خودش بکشه.

ولی وضعیت تو سال ۱۹۱۴ برای هیچ کدوم از این قدرت‌ها خوب نبود روسیه درگیر انقلاب شده بود. این کشور برخلاف همسایه‌های اروپایی خودش که به قدرت‌های بزرگ صنعتی اروپا تبدیل شده بودن اقتصادی وابسته به کشاورزی داشت. سیستم حکومت برخلاف تلاش‌ها برای مدرن کردن بقیه قسمت‌های کشور هنوزم عقب مونده بود و هیچ قانون اساسی‌ای برای محدود کردن تزار وجود نداشت و تزار قدرتی خداگونه داشت.

از طرف دیگه جامعه طبقاتی روسیه درحال نابود کردن طبقه ضعیف یعنی دهقان و کارگرها بود و این وضعیت تو کشوری که بیشتر از چهار پنجم اونو دهقان‌ها و کارگر‌ها تشکیل میدادن، یعنی دیر یا زود باید منتظر یه جرقه برای نابودی کار حکومت مرکزی بود و این جرقه با ورود افکار مارکس که به کمونیسم معروف بود شروع شد.

بعد‌ها هولگر افلرباخ که یه تاریخ شناس آلمانیه و بیشتر هم در زمینه جنگ جهانی اول فعالیت می‌کنه درمورد روسیه اینجوری گفت:  «هیچ کس انتظار نداشت روسیه وارد جنگ بزرگی بشه، وضعیت داخلی فاجعه بود و یه درگیری بزرگ بین قاره‌ای میتونست برای روسیه یه ضربه مهلک باشه؛ از طرفر دیگه رابطه تزار و قیصر آلمان خوب بود و درگیری با یه قدرت صنعتی بزرگ مثل آلمان هیچ نفعی برای روسیه نداشت.»

ولی وضعیت اتریش مجارستان متفاوت بود؛ این کشور از سال ۱۸۰۰ درحال رشد صنعتی چشمگیری بود. تولیدات صنعتی رشد خیلی چشم‌گیری داشت و باعث شده بود این کشور بعد از آلمان از نظر رشد اقتصادی در جایگاه دوم قرار بگیره. صنعت حمل و نقل ریلی از سال ۱۹۰۰ در این کشور شروع به فعالیت کرد و همین باعث شده بود وضعیت اقتصادی این امپراتوری روز به روز بهتر بشه و مردم در رفاه و آسایش زیادی غرق شده بودن.

اما درکنار رشد اقتصادی، ارتشِ این کشور هم یکی از مدرن‌ترین ارتش‌های اروپا بود ولی مشکلات قومی باعث ضعیف بودن این ارتش شده بود. یکی از برزرگترین این مشکلات نداشتن یه زبان واحد برای تکلم بود. سرباز‌ها با هر زبونی تو ارتش بودن از آلمانی گرفته تا مجارستانی و چکی و همین باعث بدرفتاری افسر‌ها با افرادی بود که از قوم خودشون نبودن و همین موضوعات باعث شد وجود توپ و مسلسل‌های مدرن عملا نتونه از ارتش این کشور یه ارتش قوی و متحد بسازه.

هولگر افلرباخ درمورد اتریش مجارستان بعدها گفت: «رویه حکومت بعد از سال ۱۹۱۴ عوض شد و نخبگان و سران حکومت همه اعتقاد داشتن باید مشکل خودشون رو کشور‌هایی مثل صربستان با زور باید حل کنن و صلح هیچ فایده ای نداره، همین موضوع باعث شد امپراتوری اتریش مجارستان که در اوج شکوفایی خودش بود وارد گرداب نابودی بشه.

وقتی جنگ جهانی اول شروع شده بود، رییس  ستاد ارتش اتریش مجارستان مارشال فرانتس کِنرادفون هوُتسِندوُرف تصمیم  داشت با ارتش‌های شمالی خودش که ترکیبی از ۲ گروه ارتش اول و چهارم بود، به لهستان {و} روسیه حمله کنه. 

اون معتقد بود بهترین راه برای حمله به روسیه، حمله به لهستانه. جایی که نیروهای بسیج شده اونجا قرار دارن و آمادگی این نیروها کمتر از بقیه گروه‌های روسیه است.

کِنراد که میدونست نیروهای آلمانی درگیر نبرد با فرانسه هستن و فقط ارتش ضعیف هشتم اونجا مستقر شده روی کمک آلمان‌ها حسابی باز نکرد و میدونست خودشون تو این جنگ تنها هستن.

فرمان حرکت به نیروها در ۲۳ اوت داده شد و ارتش‌های اول و چهارم با کمک ارتش سوم در امتداد جبهه‌ای به طول ۲۸۰ کیلومتر مستقر شدن. مرکز فرماندهی اونها قلعه پِرِزمیشل بود.

یه توضیح کوچیک درمورد این استحکامت بدم. میشه گفت که این استحکامات در سال ۱۸۵۴ ساخته شد و هدف اصلی از ساخت اون هم مقابله با روسیه بود که بزرگترین تهدید برای اتریش بود، در طول جنگ جهانی مورد استفاده قرار گرفت. اما دست اخر تخریب شد و ارزش عملیاتی خودش رو عملا از دست داد تا اینکه طی جنگ جهانی دوم بعنوان بخشی از خط مولوتوف تقویت شد. امروز بعد از گذشت سال‌ها، باقی مونده‌ی این استحکامات تبدیل به موزه شده و در کشور لهستان قرار داره.

اما روس‌ها از این ماجرا بی خبر نبودن و در۲2 اوت دوک بزرگ، نیکلاس نیکالاویچ پسر عموی تزار به فرماندهی کل ارتش منصوب شد که باعث تعجب همه، حتی خود نیکلاس شد. 

اون طی خدمت نظامی خودش شهرت زیادی در آموزش نیروهای ارتش داشت اما فرماندهی یه ارتش هرگز به اون داده نشده بود و این ارتقا درجه برای همه غیر منتظره بود.

ارتش‌های سوم، چهارم، پنجم و هشتم روسیه به گالیسیا اعزام شدن تا مقابل حمله اتریشی‌ها به لمبرگ، جلوی اونا رو بگیرن. بعد‌ها مردمی که تو اون مناطق زندگی میکردن گفتن روس‌ها روزانه 260 قطار برای حمل‌ونقل سربازان و تدارکات ارسال میکردن. از طرف دیگه اتریشی‌ها فقط میتونستن ۱۵۲ قطار در روز به منطقه ارسال کنن که اینجا روس‌ها دست بالا رو داشتن.

در ۱۹ اوت اولین جرقه‌های جنگ زده شد. ارتش‌های هر دو طرف درحال پیشروی بودن که لشکر چهارم سواره‌نظام اتریش با لشکر دهم سوارنظام روسیه برخورد کرد و این برخورد باعث رقم خوردن بزرگترین نبرد سواره تاریخ شد. هرچند این نبرد تاثیر زیادی نداشت و هر دو طرف دوباره به محل استقرار خودشون برگشتن اما به هر حال تا اون زمان همچین نبردی در سطح سواره‌نظام اتفاق نیافتاده بود.

پیشروی اصلی در ۲۲ اوت اتفاق افتاد. طی این روز ارتش چهارم روسیه به سمت گالیسیا پیشروی کرد و طرف دیگه یعنی نیروهای اتریش مجارستان با عبور از رودخانه تنو مقابل روس‌ها موضع گیری کردن.

 ۲۳ اوت برای روس‌ها روز اصلا روز خوبی نبود صبح همون روز سپاه یکم تحت فرماندهی دانکن با سپاه چهارم ارتش روسیه درگیر شدند و قوای سواره نظام هر دو طرف، همزمان مشغول جنگ در غربِ شهر بودن. بعد از یک درگیری طولانی و خونبار، ارتش روسیه با بی‌نظمی فرار کرد و اتریشی‌ها منطقه پولیچا رو اشغال کردن اما این تازه شروع کار بود و روس‌ها در ۲۴ اوت هم شکست سنگینی خوردند و شهر اورزدوو رو از دست دادن و همه اینا به دلیل این بود که اوانف دستور داده بود روس‌ها موقعیت دفاعی بگیرن اما فرمانده جبهه که فرمان رو گرفته بود دستور پیشروی داد و همین باعث شد اتریشی‌ها با محاصره روس‌ها اونا رو تارومار کنن.

روس‌ها بعد از شکست‌های پیاپی در غرب نیروهای خودشون رو در شهر لوبلین -lublin- مستقر کردن و آماده حمله اتریشی‌ها بودن. اما باز هم بی‌برنامه بودن واحد‌ها کار دست روس‌ها داد و سپاه‌های اول و دوم دانکن روز ۲۶ نوامبر به اونا با شدت زیاد حمله کردن و روس‌ها مجبور شدن به شهر زاموشچ  عقب‌نشینی کنن.

اما این اخرین حرکت مهم تا ۲۹ اوت بود و درگیری‌ها تا اون روز فقط تلفات روی دست روس‌ها و اتریشی‌ها گذاشت. طوری که قدرت رزمی هر دو طرف و مخصوصا اتریشی‌ها ضربه سنگینی خورد.

روس‌ها بعد درگیری‌های خونبار ۲۸ اوت اصلا اماده حمله دشمن نبودن و همین شد که اتریشی‌ها با حرکت به سمت شرق، نیروهای روس باقی مونده در زاموشچ رو دور زدن و دانکن موفق شد شهر کراسنوستاو رو اشغال کنه.

اما بی برنامه بودن برای اولین بار دامن اتریشی‌هارو هم گرفت و کمبود آذوقه باعث شد پیشروی اونا متوقف بشه و روس‌ها با استفاده از این فرصت تونستن عقب‌نشینی کنن.

وضعیت برای روس‌ها اصلا خوب نبود،شرایط سیاسی داخل فاجعه بود و مردم نسبت به حکومت دلسرد شده بودن و از طرف دیگه امید تزار به این بود که بتونه با جنگ وحدت ملی ایجاد کنه تا شاید با این کار سلطنت دودمان رومانوف‌ها رو زنده نگه داره.

اما شکست‌های پی‌درپی ارتش روسیه وضعیت رو بدتر کرده بود. مردم از این وضعیت ناراضی بودن و همه این مشکلات رو به ضعف تزار نسبت میدادن و تزار هم برای کنترل مردم به ارتش دستور داد باید مقاومت کنن وگرنه فرد یا افراد خاطی اعدام میشن.

و همین وضعیف باعث شد فرمانده ارتش یعنی ایوانف دست به مقاومت جدی بزنه و به فرمانده‌های هر سپاه دستور جنگ تا اخرین توان داده بشه که خب موثر بود و در جبهه جنوبی، روسیه موفق شد پیروزی‌های خوبی رو به دست بیاره.

اما برگردیم به ۳ روز قبل که اتریشی‌ها نصمیم گرفتن از طریق ارتفاعات گولگوری به روسیه حمله کنن. ارتش برودمن فرمان حرکت رو گرفته بود اما اتریشی‌های در حال پیشروی، متوجه شدن که روس‌ها تو مسیر اونا درحال جلو اومدن هستن و درگیری شدیدی تو منطقه لیپا بین هر دو طرف در گرفت که باز هم بی‌نتیجه بود.

صبح روز بعد برودمن دوباره دستور پیشروی داد اما روس‌ها که تقویت شده بودن به راحتی قوای اتریشی‌ها رو تارومار و اونا رو مجبور به عقب نشینی کردن. ولی برودمن قرار نبود راحت فرار کنه و سپاه جنوبی روسیه در مسیر اونا کمین کرده بود که همین باعث شد اتریشی‌ها تلفات سختی بدن. برودمن از این همه فشار و شکست دیگه کاملا ناامید شده بود.

یکی از سرباز‌های اتریشی بعد‌ها درمورد وضعیت اون روز اینطوری گفت: «هرچه ما بیشتر روس‌ها رو میکشتیم، تعداد اونها بیشتر میشد. وضعیت برای ما اصلا خوب نبود. وسط درگیری تفنگ من گیر کرد و همون لحظه دوست من که کنارم در حال شلیک به روس‌ها بود تیر خورد و من تفنگ اونو برداشتم. همه ترسیده بودن و هیچ کسی امیدی به پیروزی نداشت، ما داشتیم به دست دهقان‌های ریشو که چهره‌های ترسناکی داشتن سلاخی میشدیم و فرماندهان ارتش هیچ طرحی برای نجات ما نداشتن.»

اما شانس به اون رو اورد و سپاه تازه نفسی که از صربستان رسیده بود موفق شد ارتش روسیه رو متوقف کنه ولی این فقط یه شانس بود. روس‌ها روز ۲۹ اوت دوباره با قوای بیشتری به ارتش روسیه حمله کردن و اونها رو مجبور کردن تا به سرعت نیروهای خودشون رو برای عقب نشینی به خط لمبرگ برسونه.

کنراد که متوجه وضعیت خطرناک برودمن شده بود دستور داد تا افنبرگ خودش رو به سرعت با چهار لشکر پیاده و دو لشکر سواره به جنوب برسونه اما همین فرصتی به ایوانف داد تا نیروهای زورسکی رو نابود کنه و با جرات به سمت شرق باقی مونده قوای اتریش مجارستان رو تارومار کرد و موفق شد ارتش محاصره شده روسیه رو نجات بده و با ادامه حرکت خودش رو به آفنبرگ برسونه.

وضعیت برای اتریشی‌ها بد بود. روز ۸ سپتامبر ارتش چهارم اتریش مجارستان در خطر محاصره کامل بود و اتریشی‌ها برای اینکه بتونن جلوی روس‌ها رو بگیرن تعدادی از نیروهای خودشونو از صربستان به شرق فرستادن.

اما دیگه دیر شده بود. روس‌ها نیروهای آفنبرگ رو در خطر محاصره قرار دادن و اون مجبور شد برای فرار از محاصره، نیروهای خودش رو در قلعه پرزمیشل بزاره و فرار کنه.

روس‌ها در روز ۲۴ سپتامبر با شش لشکر قلعه رو محاصره میکنن و همون روز رادکو دیمیترف دستور کوبیدن قلعه با توپ رو صادر میکنه، در اون لحظه ۱۲۰ هزار نفر تو قلعه بودن و روس‌ها که فکر میکردن یک هفته گلوله بارون مقاومت اتریشی‌ها رو میشکنه دست به حمله زدن. همین عجله کردن و شتاب داشتن باعث شد روس‌ها با ۳ روز حمله ۴۰ هزار نفر تلفات بدن و هیچ دست اوردی نداشته باشن.

روسها ۵ اکتبر دوباره دست به حمله زدن و طی یه درگیری طولانی و سخت یک دسته سوار نظام ارتش روسیه موفق به ورود به قلعه میشن و اتریشی‌ها مجبور میشن قسمت شرقی قلعه رو به روس‌ها بدن اما این آخرین پیشرفت برای روس‌ها بود؛ اونها باز هم دست به حمله زدن و تلفات بالا باعث شد فرمانده نیروها آندری نیکولاویچ برای کمتر کردن تلفات دستور محاصره رو صادر کرد و طولانی ترین محاصره جنگ جهانی اول روز ۱۰ نوامبر شروع شد.

یکی از افسرانی که تو قلعه بود بعد‌ها درمورد زندگی در محاصره نوشت: «وضعیت غذا و آب بد بود، بیمارستان‌ها پر بود و کمبود دارو داشت هر روز بیشتر از روز قبل می‌شد. وضعیت بهداشت فاجعه بود و بیماری‌های مختلف در حال شیوع بود حتی چند مورد شیوع وبا هم داشتیم که باعث نگرانی مردم شده بود. سرباز‌ها حرف از تسلیم شدن میزدن، اما شنیدن شایعه درمورد رفتار وحشیانه روس‌ها باعث وحشت اونها شده بود و ترغیب میشدن تا اخرین لحظه مقاومت کنن.

یکی از دختر هایی که اون دروره بعنوان پرستار داوطلبانه فعالیت میکرد بعداً از وضعیت بعد محاصره گفت و از همه بدتر رفتار افسرها با دخترای بیچاره که بهشون تجاوز می‌شد و همین زندگی رو برای اونا تو طولانی‌ترین محاصره جنگ جهانی اول سخت تر کرده بود.

تلاش‌های دوباره ارتش اتریش مجارستان برای شکستن محاصره بی‌ثمر بود و فقط به ارتش این کشور داشت تلفات وارد می‌شد. دست اخر سرمای زمستان باعث شد حرکت نیروهای اتریش کاملا متوقف بشه و نیروهای داخل قلعه دیگه عملا از دریافت هر کمک امدادی به طور کامل نامید بشن و همین باعث شد اتریشی‌ها که ناامید بودن دست به حمله بزنن تا شاید اینجوری بشه حداقل بخشی از نیروها از محاصره خارج بشن.

اما روس‌ها اماده این حمله بودن، اونا توپخونه خودشون رو اماده کرده بودن و درست قبل از حمله نیروهای اتریش گلوله بارون روس‌ها شروع شد؛ اونها از سمت شمال به قلعه حمله کردن و اتریشی‌ها با تمام توان مقاوت کردن. اما بالاخره روز ۱۹ مارس مجبور شدن باز هم به داخل قلعه برگردن.

سربازی که اون روز در عقب‌نشینی حضور داشت بعد‌ها گفت: «ما همرزم‌های زخمی خودمون رو ول میکردیم و عقب‌نشینی میکردیم و اخرین چیز‌هایی که میدیدیم نگاه‌های اونها بود که از ما کمک میخواستن ولی کاری از ما برنمیومد.»

مقاومت بالاخره شکسته شد و فرمانده اتریشی‌ها کومانسک دستور تسلیم نیرو‌های خودش رو صادر کرد و روز 22 مارس پادگان شهر با ۱۱ هزار و ۷۰۰ نفر تسلیم شد و در نهایت قلعه پزمیشل سقوط کرد. 

این محاصره نزدیک به ۲۰۰ روز طول کشید و باعث مردن خیلی از سرباز‌ها و مردمی که تو این استحکامات پناه گرفته بودن شد.

کمتر از یک ماه بعد روز ۲۵ آوریل تزار شخصا از این استحکامات بازدید کرد و دستور آماده بودن نیروها برای حمله بعدی به اتریش مجارستان رو داد. اما این فرصت هیچ وقت دست نداد و آلمانی‌ها در ۱۶ مه با محاصره این قلعه تا۵5 ژوئن قلعه رو پس گرفتن و عملا این استحکامات بعد از این درگیری‌ها کاملا ویران شد و دیگه ارزش عملیاتی خودش رو از دست داد.

این نبرد برای هردو طرف خسارت‌های زیادی به همراه داشت، طبق تخمین‌ها تلفات اتریش مجارستان ۱۰۰ هزار کشته ۲۲۰ هزار زخمی و ۱۰۰ هزار اسیر بود. اما وضعیت برای روس‌ها بهتر بود، اونها ۲۲۵ هزار نفر تلفات داشتن که ۴۰ هزار نفر از این تعداد اسیر شدن.

این نبرد باعث شد روس‌ها ۱۶۰ کیلومتر در مناطق اتریش مجارستان پیشروی کنن و قلعه حیاطی پرزمیشل رو از دست بدن، هرچند طی نبرد تاننبرگ روس‌ها شکست سختی خوردن اما پیروزی اونا در این جنگ باعث شد یک‌سوم توان رزمی اتریش مجارستان از دست بره و خیلی از افراد با تجربه و افسر‌های اونا کشته بشن.

از طرف دیگه این پیروزی تاثیر بالایی در روحیه مردم روسیه داشت و باعث شد انتقاد‌ها نسبت به تزار و فرماندهی ارتش کم بشه. 

روس‌ها بعد از این جنگ کنترل بخش شرقی گالیسیا رو بدست آوردن و همین شروعی بود برای تبدیل شدن زندگی مردم این منطقه به جهنم. روس‌ها یهودی‌های منطقه رو اذیت می‌کردن و اموال خیلی از اونا رو صادره میکردن و  همین موضوع باعث شد روزنامه های یهودی تو اتریش این رفتار روس هارو محکوم کنن و یهودی‌هایی که تو اتریش مجارستان زندگی می‌کردن برای کمک به هموطنان های خودشون به جنگ برن. از طرف دیگه  روس ها شروع به اذیت و مجبور کردن اقلیت‌های اوکراینی کردن تا اونا فرهنگ‌های قدیمی خودشونو تغییر بدن.

این منطقه سال‌ها قبل متعلق به روس‌ها بود و همین شد که اونا خودشونو صاحب این منطقه میدونستن و هر جنایتی رو مجاز میدونستن.

طوری که فرمانده روس‌ها ژنرال الکسی بروسیلف موقع ورود به این مناطق اعلام کرد: «این مناطق شاید در دستان اتریش مجارستان باشد اما در واقع در گذشته برای روسیه بوده و ما باید هر طور که شده این منطقه را زیر پرچم روسیه متحد کنیم.»

بروسیلف اولین فرماندار این منطقه بود و در اولین حرکت، شروع به همکاری نزدیک با لهستانی‌های منطقه و حتی تاسیس مدارس مخصوص آن کرد و در عوض لهستانی‌های منطقه شروع به همکاری با روس‌ها کردن. بروسیلف دستورهای مختلفی داد تا کنترل منطقه کاملا دست روس‌ها باشد. اون قوانین اتریش مجارستان در شهر رو باقی گذاشت اما شهر عملاً دست نظامی‌ها بود و هر روز حکومت نظامی در شهر برقرار بود اما همین کافی نبود قوانین آموزشی و خیلی چیزهای دیگه باید تغییر می‌کرد.

چون روس‌ها انگار عادت دارن هر جایی میرن باید مردم اون منطقه رو بدبخت کنن؛ چه جنگ جهانی اول چه جنگ روسیه و اوکراین. جنگ هایی که به بهونه محافظت از روس‌ها انجام میشه، اما تنها چیزی با خودش داره ویرانی، مرگ و وحشته.