با وجود گذشت ۸۰ سال از جنگ جهانی دوم هنوز که هنوزه، میتوان رد پای مردم لهستان در ایران که در طی این جنگ به ایران پناهنده شده بودند را دید. داستان مردم لهستان در ایران، همیشه برای ما ایرانیها جالب بوده است. ممکن است هر کدام از ما بارها در کوچه و خیابانهای تهران قدم زده باشیم، بدون آن که بدانیم ۸۰ سال قبل این کوچه، محله و مغازه مامن و محل کسبوکار کدام یک از مردم لهستان در طول جنگ جهانی دوم بوده است. در این مقاله با ما همراه باشید تا سرنوشت مردم لهستان در ایران را با هم کشف کنیم.
تاریخچه ورود لهستانیها به ایران؛ چرا پای مردم لهستان به ایران باز شد؟
شروع جنگ جهانی دوم آغاز آوارگی و اسارت لهستانیها بود. در آن دوران مردم لهستان مثل کشورشان بین آلمان و شوروی به دو دسته تقسیم شدند و آنهایی که اسیر آلمانها شده، در غرب و آنهایی که اسیر شوروی بودند، در شرق مجبور به کار اجباری در اردوگاه شده و عاقبتی جز مرگ مقابل چشمانشان وجود نداشت.
دو سال بعد از جنگ جهانی اما موازنههای قدرت در هم ریخت و پیمان آلمان و شوروی که تا آن زمان (ژوئن ۱۹۴۱) متعهد به پیمان عدم تجاوز به منافع و مرزهای یکدیگر بودند، با حمله هیتلر به شوروی به پایان رسید. همین ماجرا باعث شد تا استالین به کشورهای متفق مثل انگلیس و فرانسه روی بیاورد و نظرش را راجع به تبعیدیها و اسیرهای لهستانی تغییر دهد.
زمانی که استالین به متفقین پیوست، چارهای جز استفاده نظامی از تبعیدیهای لهستانی ندید. پس طی توافقی با دولت در تبعید لهستان قرار بر این شد تا از بین اسیرهای لهستانی نیروی کارآمد و مناسب ارتش دستچین شده و به ایران فرستاده شوند تا از راه ایران به فلسطین و بعد آفریقا و از آن جا راهی میدانهای جنگ علیه نیروهای متحد شوند.
بعد از ورود اولین دسته مهاجران لهستانی به ایران در سال ۱۳۲۰ شمسی از راه دریای مازندران و بندر انزلی، برنامه شوروی تا حدودی تغییر کرد؛ میتوانیم این تغییر برنامه را در ترکیب جنسیتی و سنی دستههای بعدی مهاجران مشاهده کنیم. مهاجران بعدی لهستانی که از راه میرسیدند نه تنها شامل نیروهایی برای کمک به ارتش بودند، بلکه زنان، سالمندان و کودکان را هم شامل میشدند؛ زنان، سالمندان و کودکانی که اغلب به سوتغذیه و بیماریهای وبا، تیفوس و سل دچار بودند.ورود دسته دوم به ایران مدت زمان اقامت لهستانیها در ایران را افزایش داد و آنها را در مشهد، بندر انزلی، تهران و اصفهان ساکن کرد. با گذشت زمان پناهندههای لهستانی از ایران خارج شدند. اما تعدادی از آنها مانند هلن استلماخ ایران را وطن دوم دانسته و در آن باقی ماندند، تشکیل خانواده دادند و کسبوکار خودشان را به راه انداختند. اما این تنها مختص لهستانیهایی که تصمیم به ماندن گرفتند، نبود. در طول جنگ بسیاری از لهستانیها در ایران مشغول به کار شدند و از خود یادگاریهایی به جا گذاشتند یا تعداد بسیارِ دیگری از آنها از دنیا رفتند و به خاطره یا سنگ قبری در گوشهگوشه شهرهای تهران، مشهد، بندر انزلی و اصفهان تبدیل شدند.
رد پای لهستانیهای مهاجر در تهران
۱. گورستانها
الف) گورستان دولاب:
گورستان دولاب در حاشیه شرقی شهر تهران قرار گرفته و در دوران جنگ جهانی محل دفن کاتولیکهای شهر بوده است. زمین گورستان به دولت فرانسه تعلق داشت و به دست سفارتخانه کشورهای فرانسه، ایتالیا و نماینده کلیسا کاتولیک رم در ایران برپا شده بود. اما با ورود لهستانیها به تهران چیزی حدود سهچهارم این گورستان به رفتگان لهستانی اختصاص داده شده و باقی گورستان محل دفن کاتولیکها باقی ماند. آن بخش از گورستان که درگذشتگان لهستانی در آن به خاک سپرده شدهاند، هم در همان سالها زیر نظر سفارت لهستان قرار گرفت. بسیاری از کسانی که در این گورستان دفن شدهاند، به دلیل بیماریهای واگیردار کشته شده و اکثرشان کودکانی کمسن بودند. به طور کلی درباره آمار دفنشدههای این گورستان میتوان گفت؛ ۱۹۳۷ گور شامل ۴۰۹ مزار برای افراد نظامی و ۵۲۸ مزار برای افراد غیرنظامی وجود دارد. بیشتر این افراد در بیمارستانهای تهران یا اردوگاههای تخلیهای که متفقین در تهران به پا کرده بودند، کشته شدند. وجود نشان عقاب روی قبرهای لهستانی نشانهای برای تشخیص مزار کاتولیکهای تهران از مزار لهستانیهاست و راهرویی از درختان کاج راه رسیدن به این قبرها را برای بازماندگان آنها مشخص کرده است.
ب) گورستان قلهک:
این گورستان در محله قلهک تهران استراحتگاه تابستانی سفیر انگلیس در پایتخت بوده است و سربازان لهستانی در آن دفن شدهاند که در همدان فوت شده و در همان شهر به خاک سپرده شده بودند. اما در سال ۱۹۶۲ به این گورستان انگلیسی منتقل شدند.
ج) گورستان یهودیها:
در دورانی که لهستانیها به ایران آمدند، بیشتر ساکنین ایران از اقلیتهای مسیحی، زرتشتی و یهودی گرفته تا اکثریت مسلمان کشورمان دست به دست یکدیگر داده تا غم غربت را برای هم کمرنگتر کنند. چون که درد اشغال شدن وطن به دست بیگانه درد مشترکی بین تمام ایرانیها و لهستانیهای مهاجر بود. این همدلی و همراهی باعث شده بود تا ایرانیها نه تنها سفره و سقف خانهشان را با پناهندهها شریک شوند، بلکه گورستانهای خود را هم با آنها تقسیم کنند. یکی از این گورستانها گورستان یهودیان ایرانی بود که به لهستانیهای یهودی اختصاص داده شد.
این گورستان هنوز هم به جامعه یهودیان تعلق دارد و برخلاف گورستان دولاب نماد حضور و یادبودی برای لهستانیهای تهران نیست و ۵۶ گور لهستانی مزین به ستاره داوود در حاشیه مزار یهودیها جای گرفته است. در سال ۲۰۰۲ انجمن حفاظت از یاد شهیدان جنگ بعد مذاکره با مسئولان گورستان تصمیم گرفتند برای این مکان نمادی یادبودی برای احترام و ثبت خاطره درگذشتگان نصب کنند.
۲. کافه پولونیا
این کافه در محله لالهزار قدیم تهران یادآور چیزی جز حضور لهستانیها در تهران نیست. لهستانیهایی که با جنگ، تجاوز، بیماری و سرمای سیبری جنگیدند و توانستند زنده به ایران برسند و زنده بمانند. گمانهای زیادی درباره این کافه وجود دارد. اما آن چه که قاطعانه میتوان گفت این است که پولونیا جای رفت و آمد همه اقشار جامعه نبود و بیشتر تهرانیهای ثروتمند و اسمورسمدار و افسرهای جبهه متفقین به آن رفت و آمد میکردند. شاید بهترین وصف برای این کافه همان باشد که فاطمه علیاصغر میگوید: «پولونیا؛ کافهای که جنگ آن را زایید و همچون دیگر زادههای جنگ با پایان عربدهکشی متحدین و متفقین جنگ دوم جهانی از بین رفت.» گویا امروز روی کافهای که لهستانیها در آن کار میکردند، پاساژی ساخته شده و زیرزمین کافه تبدیل به چاپخانهای به نام دیبا شده است و دیگر از پولونیا و ردپای لهستانیها در لالهزار خبری نیست.
۳. نشریات، صنایع دستی، تماشاخانهها
با این که جنگ جهانی دوم هیچ وقت به طور مستقیم وارد مرزهای ایران نشد، اما ترکشهایش به سختی ایرانیها و زندگی معیشتی آنها را تحت تاثیر قرار داد. در این بین، لهستانیها هم مستثنی نبودند. آنها هم برای امرار معاش باید کار میکردند. بعضی از آنها در نشریههایی مختص به خودشان به نامهای «اروپای جدید»، «دوست ما»، «ندای لهستانی» و «لهستانی در ایران» مشغول به کار شدند. بعضی در ادارههای دولتی کارمند شدند و عدهای کلاسهای آموزش زبان برپا کردند.
آن دسته از پناهندههایی هم که ذوقی برای هنر داشتند، در تماشاخانههای تهران روی صحنه رفتند و بعضی دیگر شروع کردند به یادگیری هنرهایی مانند فرشبافی. کسی نمیداند، شاید یکی از همین فرشهایی که در خانههای تهرانیهای قدیم پهن شده کار دست یک لهستانی نجاتیافته از جنگ جهانی دوم باشد.
از این گروه کتابها، خاطرات و عکسهایی هم باقی مانده است. گویا عکاسهای آن زمان تهران تحت تاثیر زیبایی اروپایی لهستانیها علاقه زیادی به گرفتن عکس از آنها و نمایش آن در مغازهها داشتند.
۴. کمپهای متفقین در تهران؛ محل اسکان پناهندهها
از عبور و مرور، تشکیل خانواده و امرار معاش لهستانیها گفتیم. اما جالب است بدانیم که اوضاع آنها همیشه به همین صورت نبوده است. زمانی که آنها تازه به تهران منتقل شدهبودند، به اجبار باید در کمپهای متفقین در محله یوسفآباد و دوشانتپه تهران میماندند. به تمامی آنها اخطار داده شده بودکه در صورت فرار، سربازها حق تیراندازی دارند، با این حال وضعیت سخت کمپ تعدادی از لهستانیها را مجبور به فرار و وارد شدن به اجتماع غریبه ایرانی میکرد.
کلام آخر
گاهی ردپای جنگ را نه در میدانهای نبرد و خط مقدم که باید بین رجهای یک فرش، خاطرات یک کافه و شیشههای یک کلیسا دنبال کرد. تمام مکانهایی که گفته شد، یادآور انسانهایی است که دیو جنگ را پشت سر گذاشته و سعی داشتند در تاریکی روزگار جنگ جهانی دوم، زندگی کرده و روشنی خلق کنند و ما در بین هیاهو زندگی روزمره میتوانیم خاطرهها و تلاشهای این انسانها را در جایجای شهر ببینیم.
چنانچه به این مقاله علاقه داشتید، ادامه داستان لهستانیهای ایران را از پادکست پرچم سفید در قسمت جنایات جنگی متفقین، گوش دهید.
- منبع۱: کتاب از ورشو تا تهران
- منبع۲: صحبتهای خسرو سینایی
- منبع۳: مقاله گورستان لهستانیها در ایران
- منبع۴: سایت تاریخ ایرانی