تیتو و ماتی بدون پدر معنوی _ جنگ بالکان _ قسمت2

بعدازظهر چهارم می سال ۱۹۸۰، تو شهر اسپلیت Split کرواسی، تیم فوتبال  هایدوکِ این شهر میزبان تیم ستاره سرخ بلگراد بود. بازی در چهارچوب رقابت‌های لیگ ملی یوگسلاوی در حال برگزاری بود ولی تو اواسط نیمه دوم، بدون هیچ دلیلی مسابقه رو متوقف کردن. چند لحظه بعد، بلندگوهای ورزشگاه یه اطلاعیه مهم دولتی رو پخش کرد که از یه اتفاق باورنکردنی خبر می داد. هوادارایی که تو ورزشگاه مشغول تماشای مسابقه بودن از بلندگوهای استادیوم شنیدن که تیتو رهبر افسانه ای و پدر ملت یوگسلاوی بعد از یک دوره بیماری طولانی، فقط ۳ روز قبل از تولد هشتاد و هشت سالگیش از دنیا رفته.

تماشاچیا و بازیکنای دو تیم با شنیدن این خبر مات و مبهوت به همدیگه نگاه می کردن. چطور می تونستن باور کنن که پدر ملت مرده و دیگه نیست؟

مرگ تیتو تمام یوگسلاوی رو به سکوت فرو برد. کشور هنوز برای نبود اون آماده نبود. همه از خودشون می پرسیدن ” حالا که دیگه تیتو نیست قراره چه اتفاقی برامون بیفته؟”

اگر قسمت اول پرونده بالکان رو هنوز نشنیدید، پیشنهاد میشه ابتدا به سراغ قسمت اول از پرونده جنگ بالکان بروید.

اقدامات تیتو برای کنترل شرایط

تیتو ناچار شد برای مقابله با جدایی طلب ها و جریانهای ملی گرایانه افراطی دست به اقدامات جدی بزنه چون خواسته های اونا اتحاد و یکپارچگی کشور رو تهدید می کرد. به دستور تیتو معترضین صرب،کروات و کوزوویی به شدت سرکوب شدن و ده ها هزار نفر تو کل کشور بازداشت و روانه زندانها شدن. هر چند که با وجود همه این سرکوب ها، ملی گراها دوباره تو دهه ۸۰ میلادی با قدرت بیشتری به صحنه سیاست برگشتن که در ادامه، ماجراهاشون رو می شنویم.

اقدام‌ مهم دیگه ای که تیتو همزمان با سرکوب معترضین و برای رفع تنشهای موجود انجام داد، این بود که تصمیم گرفت، تغییراتی تو قانون اساسی کشور اعمال کنه تا حقوق و امتیازات جدیدی برای مخالفین تعریف بشه.

قانون اساسی جدید تو سال ۱۹۷۴ تصویب شد. طبق این قانون به استان کوزوو استقلال بیشتری داده شد ولی همچنان به عنوان بخشی از جمهوری صربستان باقی موند و با خودمختاری کاملش مخالفت شد. به طور کلی تو قانون اساسی جدید یوگسلاوی، به هر شش ایالت کشور اختیارات و استقلال بیشتری داده بودن اما در عین حال اقتدار دولت فدرال هم تقویت شده بود. تیتو تلاش می کرد برای حفظ کشور یوگسلاوی هر طور شده دشمنای آشتی ناپذیر رو با همدیگه آشتی بده؛ کاری که در نهایت باعث تضعیف حکومت و بی اعتمادی بیشتر منتقدین نظام شد و روشنفکرای جامعه رو از کمونیسم به سمت لیبرالیسم و ملی گرایی، بیشتر سوق داد.

ضعف آشکار حکومت

نسل جوان هم کم کم داشتن از این نظام تک حزبی کمونیستی که مثل باقی کشورای بلوک شرق کم و بیش درگیر فساد شده بود، نا امید می شدن. تو اواخر دهه ۷۰ میلادی همه فعالین سیاسی و اجتماعی و حتی مردم عادی جامعه فهمیده بودن که نظام فدرال یوگسلاوی دیگه کارایی نداره اما هیچ کس نمیخواست به این موضوع اعتراف کنه. همه می دونستن که دولت داره در اثر اختلافات و تنش‌های نژادی روز به روز ضعیف تر میشه و اگه هنوز سرپاست، فقط و فقط به خاطر شخصیت کاریزماتیک و محبوب تیتوست. فقط تیتو بود که می تونست وحدت کشور رو حفظ کنه. اما سوال مهمی ذهن اندیشمندان جامعه رو درگیر کرده بود که آیا بعد از مرگ تیتو نظام تیتو باز هم دوام میاره؟  حتی خوش بین ترین روشنفکرای یوگسلاوی هم تصور نمی کردن کسی بتونه بعد از تیتو مردم این کشور رو به عنوان یه ملت مشترک در کنار هم نگه داره. به نظر می رسید آرمان تیتو یعنی اتحاد و برادری ملت یوگسلاوی توهمی بیش نیست و همه شعارها و پروپاگاندای دولت برای حفظ این آرمان، پوچ و توخالی بوده. تیتو هم مثل شاه الکساندر رویای خودش یعنی کشور یکپارچه یوگسلاوی رو به ملیت های متفاوت اسلاو تحمیل کرده بود، اون کشوری ساخته بود که مردمانش هیچ وقت از اعماق قلبشون این کشور رو وطن واقعی خودشون نمی دونستن.

مرگ تیتو، ملتی بدون پدر معنوی

تیتو تو سال ۱۹۸۰ بعد از حدود چهل سال حکومت از دنیا رفت و ملت یوگسلاوی رو تنها گذاشت. مرگ تیتو همه مردم رو فارغ از هر قومی که بودن سوگوار کرد. شوک، اندوه و نگرانی از آینده نامعلومِ بعد از تیتو، رو صورت تک تک مردم دیده می شد. تو مراسم خاکسپاریش همه نژادهای اسلاو از صربها تا مسلمونای کوزوویی حضور داشتن و همه در کنار هم برای از دست دادن رهبر محبوبشون اشک می ریختن؛ هر چند که این ملت یکپارچه فقط چند سال دیگه به عنوان هموطن در کنار هم باقی موندن. اونا ۱۱ سال بعد با به راه انداختن جنگی خونبار و وحشتناک، بالاخره مرگ وطن و ملیت مشترکشون رو با چشمهای خودشون دیدن. مرگ‌ تیتو آخرین حلقه اتصال و اتحاد مردم یوگسلاوی رو از بین برد و دوباره آتیش اختلافات نژادی بین این‌ ملتِ به ظاهر یکپارچه رو شعله ور کرد. تیتو با وجود همه اختلافات و اعتراضات تونسته بود همه اقوام و نژادهای مختلف اسلاو رو به عنوان یه ملت مشترک در کنار هم نگه داره در حالی که تو تمام سالهای حکومتش این اختلافات مثل آتیش زیر خاکستر تو بطن جامعه وجود داشت و حالا نبودش به ملی گراها و جدایی طلب ها فرصت دوباره ای داده بود که این بار با قدرت بیشتری به صحنه مبارزه برگردن.

از طرف دیگه فقدان تیتو در رأس نظام حکومتی یوگسلاوی می تونست عواقب خطرناکی برای دولتمردای این کشور داشته باشه. آیا جانشینان تیتو هم میتونستن تماميت ارضی یوگسلاوی رو حفظ کنن و به آرمانهای رهبر فقیدشون پایبند بمونن؟

مرگ تیتو دولت یوگسلاوی رو دچار وضعیت بغرنجی کرده بود و کشور شرایط نامعلومی داشت. حکومت مرکزی برای اداره ایالتهای های شش گانه با مشکلات زیادی رو به رو بود چون تا اون روز کل نظام فدرال متکی به شخص تیتو بود. تو مسائل مربوط به هر ایالت، این تیتو بود که حرف اول و آخر رو می زد؛ یا در مورد اختلافات منطقه ای، فقط تیتو بود که می تونست رای نهایی رو صادر کنه. مشروعیت منحصر به فرد تیتو فراتر از نظام سیاسی کشور بود و حالا جانشینای اون به هیچ عنوان نمی تونستن چنین جایگاه و اعتباری داشته باشن. قانون اساسی یوگسلاوی هم به هیچ کس چنین اختیارات نامحدودی نمی داد که بتونه در مواقع بحرانی، مشکلات کشور رو به روش تیتو حل کنه. به همین دلیل بعد از تیتو مقامات ایالت ها ناچار شدن به صورت مستقیم با هم مذاکره کنن و همین، موضوعِ نگران کننده ای بود چون هر لحظه احتمال شعله ور شدن اختلافات قدیمی بین اونا وجود داشت.

هنوز یک سال از مرگ‌تیتو نگذشته بود که دولت، اولین بحران سیاسی خودشو تو کوزوو تجربه کرد. گفتیم که بعد از اعتراضات مردم کوزوو تو اواخر دهه ۶۰ میلادی، طبق تغییراتی که به دستور تیتو تو قانون اساسی کشور اعمال کردن، به این استان اختیارات و استقلال بیشتری داده شد. حتی این استان برای خودش پارلمان جداگونه هم داشت. تیتو در عمل به مقامات کوزوو همون قدرت ایالتهای مستقل شش گانه رو داده بود اما کوزوو هنوز یه جمهوری مستقل نبود و باید باز هم زیر نظر صربستان و به عنوان یکی از استانهای این ایالت اداره می شد. بعد از تیتو، آلبانی های مسلمون که ۸۰ درصد جمعیت کوزوو رو تشکیل می دادن، حاضر نبودن چنین شرایطی رو تحمل کنن و تنها خواسته شون جدایی از صربستان بود. از طرف دیگه صربستان هم به هیچ عنوان حاضر به جدایی کوزوو و استقلال این استان نبود.

 

تو سال ۱۹۸۱ مردم کوزوو در ادامه جنبش استقلال خواهی شون دوباره به خیابونا رفتن. اونا معتقد بودن از همون زمان پایان جنگ جهانی اول و تشکیل کشور صربها،کرواتها و اسلوونی ها حق مردم کوزوو و به خصوص مسلمونای آلبانیایی تبار این منطقه نادیده گرفته شده. چون اونا هیچ وجه اشتراکی با مردم اسلاوِ جنوبی نداشتن؛ چه از نظر زبانی و فرهنگی و چه از لحاظ مذهبی و نژادی؛ پس چرا باید بخشی از یه کشور کاملا متفاوت باشن؟

سایت پادکست پرچم سفید

حمایت از پرچم سفید در سایت حامی باش

حمایت از پادکست پرچم سفید از طریق پی‌پل

متن: نازنین قاری

تدوین: الیاس گرجی

روایت: احسان طریقت

شبکه‌های اجتماعی پرچم سفید

توییتر | اینستاگرام