سال ۱۹۴۱ برای آلمان نازی سال فاجعهباری بود. بعد از اشغال اتحاد جماهیر شوروی در ماه ژوئن، آنها پیشبینی میکردند که ارتش سرخ را در عرض ۶ هفته شکست خواهند داد. آدولف هیتلر گفته بود «کافیست دروازه را بشکنیم تا کل ساختار پوسیده از هم بپاشد». اما اشتباه میکرد. ارتش سرخ نیروهای آلمان را در دسامبر پشت دروازههای مسکو نگه داشت و بعد با پاتکی زمستانی آنها را مجبور به عقبنشینی کرد. آلمان مشکلات بزرگتری هم داشت. زیرا در گذشته برای تامین مواد خام به شوروی وابسته بود، اما حالا که درگیر جنگ با این متحد سابقش شده بود، از کمبود آن مواد رنج میبرد. با این حال بدترین مشکل آلمان این بود که در دسامبر سال ۱۹۴۱ ایالات متحده به متفقین پیوسته بود. هیتلر بیش از هر چیزی از جنگ در دو جبهه بهویژه در برابر قدرتی صنعتی به نام ایالات متحده میترسید. فرصت هیتلر برای پیروزی در جنگ بهسرعت رو به اتمام بود.
آیا شکست آلمان در نبرد استالینگراد از قبل مشخص بود؟
هیتلر برای غلبه بر ایالات متحده و برتری تجهیزاتی عظیمش باید بهسرعت کار اتحاد جماهیر شوروی را یکسره میکرد. نیاز سیریناپذیر آلمان به مواد خام؛ مواد غذایی، فلزات و بهویژه نفت؛ یکی از محرکهای کلیدی لشکرکشی به شرق بود. اما منابع آلمان بههیچوجه کافی نبود. برای هیتلر میدانهای نفتی بزرگ قفقاز جنوبی کلید پیروزی بودند. بدون آنها پیروزی در جنگ امکانپذیر نبود.
لشکرکشی برای تسخیر آن میدانهای نفتی به خونینترین نبرد جنگ جهانی دوم، نبرد استالینگراد منجر شد. اما هرچند بسیاری از افراد این نبرد را نقطه عطفی برای کل جنگ میدیدند، شاید بتوان گفت بسیار قبلتر از آنکه آلمانیها به این شهر برسند، نتیجه این نبرد مشخص شده بود. برای اینکه بفهمیم چرا باید به سراغ طراحی نقشه این نبرد برویم.
نقشه نبرد استالینگراد
آن ارتش آلمانی که در سال ۱۹۴۱ اتحاد جماهیر شوروی را اشغال کرد بسیار بزرگ بود؛ بزرگترین نیروی اشغالگری بود که تا آن زمان جمعآوری شده بود. اما آن نیروها یک سال بعد در خط مقدمی بسیار طولانی با طول بیش از ۲۵۰۰ کیلومتر مستقر شده بودند. یگان شمال با تمام قوا در حال محاصره لنینگراد بود. یگان مرکز در اطراف شهر رژف زیر حمله پیوسته نیروهای شوروی بود. در نتیجه یگان جنوب برای این حملهای که ظاهرا میتوانست به پیروزی در جنگ منجر شود، فقط توانست ۷۲ لشکر آلمان را با حدود یک میلیون سرباز آماده کند.
این عملیات با اسم رمز «فال بلاو» به معنی «مورد آبی» در چند مرحله انجام شد. در مرحله اول نیروهای متحدین خطوط جبهه شوروی را میشکستند، شهر وورونژ را تسخیر و نیروهای شوروی را در شرق اوکراین محاصره میکردند. یگان جنوب بعد از نابود کردن این نیروها به دو بخش الف و ب تقسیم میشد. یگان ب بهسرعت به سمت آستراخان حرکت میکرد تا خط مانعی را در طول رودخانههای دُن و ولگا ایجاد کند. بعد یگان الف به طرف جنوب و میدانهای نفتی مایکوپ و گروزنی حرکت میکرد. هیتلر معتقد بود آلمان با تسخیر مزارع شرق اوکراین و میدانهای نفتی قفقاز منابع مورد نیاز برای تداوم جنگ و کشاندن نبرد به ایالات متحده را خواهد داشت. علاوه بر این امیدوار بود با سلب این منابع از دشمن بتواند باعث فروپاشی ماشین جنگی شوروی در سال آینده شود. روی کاغذ نقشه بسیار خوبی بود، اما چند ایراد داشت.
نقشه عملیات بلاو مشکلات بزرگی داشت. لجستیک و منابع در آستانه وضعیت بحرانی قرار داشتند. مسافتهای تحت پوشش عملیات گسترده بودند و آلمانیها منابع لازم برای تسخیر آنها را نداشتند. هیتلر مجبور بود نیروهای خودش را با نیروهای متحدانش بهویژه رومانیاییها و ایتالیاییها تکمیل میکرد. هرچند نیروهای متفقین از لحاظ تعداد بسیار زیاد بودند، از لحاظ تجهیزات نسبتا ضعیف بودند. بهعنوان مثال توپی از نوع فلاک 88 میلیمتری نداشتند؛ سلاحی که آلمانیها در نقش ضدتانک بسیار موثر از آن استفاده میکردند. در نهایت اینکه هیتلر بار دیگر حریفش را دست کم گرفته بود. شوروی توانست یک میلیون سرباز بیشتر از آلمانیها به میدان بیاورد و پیوسته در حال ایجاد نیروهای هوایی و تانکی جدید بود. موفق کردن عملیات بلاو چالشی دشوار بود.
عملیاتی که مسیر تاریخ را تغییر داد
عملیات بلاو ۲۸ ژوئن ۱۹۴۲ شروع شد. آلمانیها پیشبینی کرده بودند که با مقاومت سخت شوروی روبرو میشوند. اما استالین انتظار حمله دیگری علیه مسکو را داشت و نیروهایش در جنوب نسبتا ضعیف بودند. وقتی آلمانیها حمله کردند، ارتش سرخ فرار و عقبنشینی کرد. در عرض تنها یک هفته وورونژ تسخیر شد و بهنظر میرسید کار نیروهای شوروی در جنوب تمامشده است. مرحله دوم علمیات 9 ژوئیه، زودتر از برنامه، شروع شد و نیروهای آلمان به سمت روستوف و دربند حرکت کردند. نقشه کشیده بودند که در اینجا نیروهای شوروی را محاصره و نابود کنند، اما ارتش سرخ باز هم عقبنشینی کرد و حمله گازانبری آلمان دوباره بینتیجه ماند.
همزمان در آلمان، آدولف هیتلر بیشازپیش در مورد ایجاد جبهه دوم توسط متحدان غربی نگران شده بود. در واقع نیروهای متفقین تنها چند هفته بعد در دیئپ در ساحل فرانسه پیاده شدند، اما حال که میدید ارتش سرخ پیش رویش متلاشی میشود، بهنظر میرسید هیچ چیزی نمیتواند سد راه او برای رسیدن به هدف نهاییاش یعنی میدانهای نفتی شود. بنابراین هیتلر در روز 23 ژوئیه 1942 نقشه عملیات بلاو را تغییر داد و با این کار مسیر تاریخ را عوض کرد.
به هر دو یگان فرمان داده شد که همزمان به سمت هدفهایشان حرکت کنند. درحالیکه یگان الف به سمت قفقاز حرکت میکرد، وظیفه جدیدی به یگان ب محول شده بود. از ارتش ششم به فرماندهی فریدریش پائولوس انتظار میرفت که پیش از ایجاد خط مانع از آستراخان در طول رود دن، شهر استالینگراد را بگیرد که از آن میتوانست مانع حرکت محمولههای نفتی شوروی در مسیر رودخانه ولگا به سمت شمال شود. تقسیم نیروها به این شکل خطرناک بود، اما هیتلر به قدری از پیروزی مطمئن بود که واحدهایی را از یگان جنوب جدا کرد و به یگانهای مرکز و شمال فرستاد. سربازانی که برای اجرای این فرمانهای جدید مانده بودند، کار آسانی در پیش نداشتند.
مشکلات ارتش آلمان در جبههی شرقی
ارتش آلمان بهواسطه کمبود مواد غذایی در آلمان و دشواریهای روزافزون ارسال جیرههای غذایی به خط مقدم، در شرق مجبور بود بیشتر با شکار، جمعآوری مواد غذایی و کشاورزی به زندگی ادامه دهد، اما نابودی یا نبود غلات و سایر مواد غذایی این کار را بسیار دشوار کرده بود. بنابراین حتی با وجود مصادره بیرحمانه مواد غذایی روستانشینان، طبق برخی گزارشها سربازان ارتش ششم خیلی قبلتر از رسیدن به استالینگراد مجبور شده بودند برای زنده ماندن اسبهای خودشان را بخورند.
یگان الف بهرغم مشکلات به پیشروی سریع در برابر نیروهای پراکنده شوروی ادامه داد. دهم اوت به میدانهای نفتی مایکوپ رسیدند، اما مشاهده کردند که مهندسان شوروی چاهها را نابود کردهاند. تعمیر آنها زمانبر بود. در طرف دیگر یگان ب نیز کار آسانی در پیش نداشت. مشکلات لجستیک و سروسامان پیدا کردن نیروهای شوروی پیشروی این یگان را کند کرده بود. ارتش سرخ در طول سه هفته مقاومت در برابر سربازان پائولوس با تلفات وحشتناکی مواجه شد، اما همزمان خسارت جانی زیادی به نیروهای آلمان زد. این مسئله آدولف هیتلر را مجبور کرد که واحدهایی را از یگان الف جدا کند تا سرعت کار را افزایش دهد. تنها بعد از رسیدن این نیروها بود که ارتش ششم توانست به پیشروی خود ادامه دهد. بعد از عبور از رود دن در روز ۲۳ اوت، روز بعد به حومه شمالی استالینگراد رسیدند. آنجا باید با مهمترین نبرد زندگیشان روبرو میشدند.
تسخیر شهر و دفاع از استالینگراد
دفاع از استالینگراد به ارتش شصت و دوم به فرماندهی ژنرال واسیلی چوئیکوف، از کهنهسربازهای جنگ زمستانی بین اتحاد جماهیر شوروی و فنلاند محول شد. در آن نبرد ارتش نهم شوروی شکستی مفتضحانه خورده بود. در نتیجه چوئیکوف میخواست خودش را پیش استالین ثابت کند. او مصمم بود که اجازه ندهد استالینگراد به دست آلمانیها بیفتد. با پیشرفت نبرد برای تسخیر این شهر، بخش زیادی از جمعیت غیرنظامی استالینگراد باقی ماندند. مردم استالینگراد با زنده ماندن یا مردن در ویرانههای خانههایشان در نبرد ارتش سرخ شریک بودند. شرایط برای یکی از سختترین نبردهای جنگ آماده بود.
نبرد استالینگراد با آتشباران شدید شهر و تبدیل آن به ویرانه شروع شد. این حملات به تلفات گسترده غیرنظامیان منجر شد، اما نتوانست تمهیدات دفاعی شهر را نابود کند و بیش از مسائلی که حل کرد، مسئله ایجاد کرد. ساختمانهای خرابه و خیابانهای پر از خرده سنگ مانع پیشروی آلمانیها میشد و به نفع نیروهای شوروی بود.
جنگ شهری و مشکلات ارتش آلمان
استالینگراد اولین تجربه جدی آلمانیها در جنگ شهری بود. تجربهای که با جنگ برقآسایی که آنها را به اینجا رسانده بود، تفاوت زیادی داشت. ارتش سرخ ثابت کرد که در جنگ شهری دست برتر را دارد. تکتیراندازهای ارتش سرخ در تحمیل تلفات سنگین به سربازان آلمان با یکدیگر رقابت میکردند. موثرترین پیامد تکتیراندازی، بیش از تلفات واقعی آن برای آلمانیها، ترسی بود که در سربازان آلمانی ایجاد میکرد و به بیمیلی آنها به حرکت در روشنایی روز منجر میشد.
تا انتهای سپتامبر شهر به ویرانهای تبدیل شده بود که ارزش پروپاگاندایی زیادی داشت. هیتلر که بیش از حد دلبسته تسخیر شهر شده بود، مدام افراد بیشتری را به نبرد میفرستاد. همزمان استالین نیز خسارتهای هنگفتی را متحمل میشد تا شهر سقوط نکند. ارتش سرخ خارج از استالینگراد پیوسته در حال پاتک زدن بود. نمیتوانستند موفق شوند، اما نیروهای متحدین مدام در مضیقه بیشتری قرار میگرفتند. در جنوب نیز یگان الف با مقاومت شدید نیروهای شوروی روبرو بود و ازآنجاییکه بیشتر هواپیماهایش به استالینگراد فرستاده شده بودند، اکنون نیروی هوایی شوروی دست بالا را داشت.
مشکلات لجستیک روی همه یگان جنوب تاثیر قابل توجهی میگذاشتند. فقط سه خط راهآهن به سمت استالینگراد وجود داشت که کامل به خدمت نیروهای آلمانی درنیامده بودند. با وجود اینکه خطوط با ظرفیت کامل فعالیت میکردند، ترافیک سنگینی از قطارها وجود داشت که میخواستند به شهر برسند. در نتیجه ارتش ششم با کمبود مهمات، مواد غذایی، سوخت و قطعات یدکی تانکها و هواپیماهایش روبرو بود. پائولوس فلج شده بود. برای تسخیر شهر به نفرات بیشتری نیاز داشت، اما منابع مورد نیاز همان نیروهای موجود را هم نیز بهسختی تامین میکردند؛ در مقابل نیروهای شوروی با چنین مشکلی روبرو نبودند.
برخلاف انتظارات، نیروهای شوروی از لحاظ تجهیزات جنگی و سایر منابع بهشدت از طریق رود تقویت میشدند. فرایندی که سرمای زمستان بهجای اینکه مانع آن شود، آن را تسهیل کرده بود. این شاهراه حیاتی باعث شد ارتش شصتودوم بتواند شهر را حفظ کند. همزمان آلمانیها نمیتوانستند به همان اندازه جایگزین و تقویت کنند. علاوه بر آن در زمینههای دیگر نیز در نقطه ضعف قرار داشتند. تانکهای آلمانیها از نظر عددی و فنی از تانکهای T-34 ضعیفتر بودند. زره شیبدار متمایز این تانکها با ضخامتی کمتر حفاظتی بهتر فراهم میکرد. متخصص جنگافزارهای زرهی هیتلر نیز معتقد بود این تانکها با فاصله بهترین تانکهایی هستند که تا کنون با آنها روبرو شدهاند.
برف و خون در استالینگراد
با شروع زمستان و بارش برف، یگانهای الف و ب از تکوتا افتاده بودند. نیروی هوایی ناتوان از تسخیر میدانهای نفتی گروزنی، مجبور به بمباران آنها شد تا امکان استفاده از آنها را از شوروی سلب کند. همزمان ارتش ششم در استالینگراد کاملا تحلیل رفته بود و واحدهایش با دست خالی میجنگیدند. با این حال تا اواسط نوامبر ۹۰ درصد شهر را تسخیر کرده بودند. نیروهای شوروی با چنگ و دندان نوارهای باریکی را در طول رود ولگا حفظ میکردند. اوضاع در همه طرفها وخیم بود.
فریتز لودوویتز، یکی از سربازان آلمان که در استالینگراد میجنگید، در یکی از نامههایش توضیح میدهد که چطور در مخفیگاههای زیرزمینیشان کریسمس را تا حد ممکن به بهترین شکل جشن میگیرند، سرودهای قدیمی را میخوانند و به عزیزانشان نامه مینویسند. به این امید که کریسمس بعدی اوضاع بهتر باشد. فریتز که احساس میکند شاید هرگز دیگر نامزدش را نبیند، در مراسمی ساختگی در زیر ویرانههای شهر بهصورت غیابی با او ازدواج میکند. نام فریتز بعدا بهعنوان گمشده و مرده فرضشده ثبت میشود.
در این مقطع دیگر روشن شده بود که عملیات بلاو شکست خورده است. میدانهای نفتی یا نابود شده یا به دست شوروی افتاده بودند. لجستیک متحدین در آستانه فروپاشی بود و نیروهایشان بیش از توانایی خود در خط مقدمی به طول بیش از چهار هزار کیلومتر میجنگیدند. بدتر از آن، نیروهای شوروی که هیتلر فکر میکرد نابود کرده است، در میدان نبرد باقیمانده بودند. در تمام این مدت قدرت این نیروها در حال افزایش بود و حالا برای اجرای حملهای همهجانبه با هدف سوءاستفاده از موقعیت آسیبپذیر متحدین آماده بودند. اینگونه بود که عملیات اورانوس انجام شد.
غافلگیری شوروی با عملیات اورانوس
در روزهای ۱۹ و ۲۰ نوامبر، دو دسته بزرگ از نیروهای شوروی بهصورت گازانبری از شمال و شرق استالینگراد حمله کردند. بیش از یک میلیون نفر، ۱۵۰۰ هواپیما و ۸۰۰ تانک در برابر نیروهای بسیار پراکنده و کمتجهیزات متحدین قرار گرفتند. هرچند سربازان رومانیایی خوب جنگیدند، نتوانستند در برابر این حمله مقاومت کنند و تانکهای شوروی به پشت خطوط نیروهای متحدین هجوم آوردند. نیروهای آلمان که برای پاسخگویی ذخایر محدودی داشتند، مجبور به عقبنشینی شدند و در روز ۲۳ نوامبر سرهای گازانبر شوروی در شهر کالاچ به هم رسیدند. ارتش ششم محاصره شد و قمار هیتلر برای پیروزی در جنگ به فاجعه بزرگ انجامید.
هیتلر در تلاش برای بهبود روحیه نیروهای تحت محاصرهاش پیامی به آنها میفرستد. هیتلر در این پیام میگوید:
“در این ساعتهای سخت افکار من و همه مردم آلمان پیش شماست. تمام آنچه در محدوده قدرت من است، برای پشتیبانی از تلاش قهرمانانه شما انجام خواهد شد.”
اما پشتیبانی عملیای که هیتلر واقعا میتوانست فراهم کند بسیار کم و بسیار دیر بود.
بسیاری از فرماندهان آلمان بهرغم ضعف نیروهای آلمان میخواستند ارتش ششم برای خروج از مهلکه استالینگراد تلاش کند، اما چنین اقدامی انجام نشد. هیتلر حاضر نبود این شهر را واگذار کند. او در عوض نیروی هوابردی را سازماندهی و مواد لازم را برای نفرات تحت محاصرهاش تامین کند. او همچنین نیروی نجات را به فرماندهی اریش فون مانشتاین را برای شکستن محاصره تشکیل داد. اما هیچکدام از این تلاشها قدرت یا منابع لازم را برای موفقیت نداشتند. وقتی نیروهای شوروی در عملیات زحل کوچک دوباره حمله کردند و خطوط نیروهای ایتالیا را شکستند، عملیات شکستن محاصره کنار گذاشته شد. اینجا بود که یگان الف از قفقاز خارج شد و ارتش ششم تنها ماند.
پایان بلندپروازیهای هیتلر و شکست در نبرد استالینگراد
بنابراین در انتهای ژانویه ۱۹۴۳ بازماندگان گرسنه، سرمازده و مملو از بیماری ارتش ششم چاره دیگری جز تسلیم شدن نداشت. درست در لحظهای که پائولوس برای تسلیم نیروهایش به شوروی آماده میشد، هیتلر در اقدامی غیرمنتظره و عجیب او را به مقام ارتشبد ارتقای درجه داد. وقتی این اقدام نتوانست عزم او برای ادامه نبرد را تقویت کند، پیشوا از پائولوس انتظار داشت که خودکشی کند چرا که هیچ ارتشبدی در آلمان هرگز زنده اسیر نشده بود. اما پائولوس از این اقدام سرباز زد. هرچند مقاومت در شهر تا چندین ماه دیگر ادامه یافت، نبرد استالینگراد دیگر تمام شده بود.
در فاصله اوت ۱۹۴۲ و ژانویه ۱۹۴۳ در استالینگراد و اطراف آن، حدود نیم میلیون سرباز از نیروهای متحدین اسیر، زخمی یا کشته شدند. بیش از ۲۰۰ هزار نفر به اسارت شوروی درآمدند، اما فقط افراد خوششانس از جمله خود پائولوس به کشورشان برگشتند. تلفات شوروی بسیار بیشتر، بیش از یک میلیون نفر بود و کشتهها حدود نیمی از این رقم بود. حدود ۱۴ هزار سرباز ارتش سرخ، معادل دو یا سه لشکر عمدا توسط طرف خودشان کشته شدند؛ واحدهای ویژه پلیس امنیت این افراد را بهواسطه بزدلی یا سایر رفتارهای نامناسب از نظر شوروی کشتند. حدود ۴۰ تا ۴۵ هزار غیرنظامی نیز در طول نبرد استالینگراد در این شهر کشته شدند. خونینترین نبرد جنگ جهانی دوم بود.
تثبیت قدرت اتحاد جماهیر شوروی
استالینگراد آثار قابل ملاحظهای روی روند جنگ گذاشت. اوج بلندپروازیهای هیتلر در شرق بود و بعد از آن عقبنشینی و شکست دیگر جبرانناپذیر بود. این نبرد به تثبیت اتحاد جماهیر شوروی بهعنوان قدرتی نظامی منجر شد که در ادامه متحدان غربی را برای غنائم جنگی باقیمانده از آلمان نازی شکستخورده به چالش کشید. در داخل آلمان نیز تصویر پیش از این لکهدار هیتلر بهعنوان استراتژیست جنگی عالی بیش از پیش مخدوش شد، تا حدی که نابغه روابط عمومی، یوزف گوبلس نیز دیگر نمیتوانست این فاجعه را از چشم مردم آلمان پنهان کند. این اتفاق نقطه عطفی در مسیر نقشه بمبگذاری علیه او در ژوئیه ۱۹۴۴ بود.
در واقعیت بسیار پیشتر از شروع عملیات بلاو یا نبرد استالینگراد، شانس موفقیت آلمان نازی کم شده بود. نقشه ریسکی بود و آلمانیها نیرو و لجستیک لازم برای اجرای آن را نداشتند . همزمان قدرت شوروی بهرغم خسارات و تلفات گسترده پیوسته در حال افزایش بود و این کشور توانست از موقعیت آلمان به نفع خودش استفاده کند. تمام این لشکرکشی قمار دیگری از آن نوع قمارهایی بود که هیتلر در اوایل جنگ زیاد در آنها پیروز شده بود، اما اکنون بیشازپیش و با تحمیل هزینههای زیادی در آنها بازنده میشد. همزمان در نقاط دیگر بخت با آلمان یار نبود و با شکستهای مهلکی روبرو شده بود. نیروهای متحدین به سمت العلمین حرکت کردند و هجوم بزرگ نیروهای متفقین به آفریقای شمالی تحت کنترل فرانسه شرایط را برای سقوط متحد ایتالیایی هیتلر آماده کرد. اکنون آلمان جنگی دفاعی را در پیش گرفته بود، جنگی که بیشازپیش سخت شده بود و تنها یک نتیجه را میتوانستید برای آن متصور باشید.